وقتی از کپیها کپی میکنیم
وقتی از کپیها کپی میکنیم
در این میزگرد محسن رجبپور (تهیهکننده باسابقه موسیقی ایران)، بهروز صفاریان (آهنگساز و پرودیوسر موسیقی پاپ)، هومن خلعتبری (رهبر کر ساکن اتریش) و باربد بابایی (مجری برنامه شبکوک) در نظر گرفته شدند تا کنکاشی در نقاط قوت و ضعف هر یک از برنامههای استعدادیابی اخیر کنیم. وجه مشترک تمامی این افراد، دست داشتن در یک برنامه استعدادیابی موسیقی بوده است. برخی از آنها را تا کنون دیدهاید و برخی در حال سیاستگذاری و پیشتولید هستند. هرچند که باربد بابایی به عنوان نمایندهای از برنامههای استعدادیابی تولیدی صدا و سیما در نهایت و بدون اطلاع در این نشست حضور نیافت!
>> نسخه ویدئویی این میزگرد را از «تماشاخانه» مشاهده و دانلود کنید: | |
- * مدتی است که تب برنامههای استعدادیابی در حوزه موسیقی بالا گرفته و حتی صدا و سیمایی که معمولاً با ساخت و پخش چنین برنامههایی مخالف بوده هم این ضرورت را احساس کرد و وارد گود شد. بد نیست از اینجا شروع کنیم که چه شد چنین ضرورتی احساس شد؟
رجبپور: من فکر میکنم این یک اتفاق نوظهور در دنیا نیست و در کشورهای دیگر دهها سال است که مسأله استعدادیابی در شاخههای مختلف از جمله موسیقی رواج دارد. در ایران قبل و بعد انقلاب هم این موضوع وجود داشته اما خیلی سیستماتیک نبوده است. از زمانی که شبکههای ماهوارهای شروع به کار کردند و بعداً اندکی پیشرفتهتر شدند، به غیر از انجام تبلیغ و تهیه گزارش، برنامهسازی را شروع کردند. در چند سال اخیر یکی از راههای بیزینس هم همین برنامههای استعدادیابی بوده است. طی چند سال در تلویزیونهای غیرداخلی، این موضوع به حدی مخاطب داشته که در برنامه «استیج» کار به جایی رسید که مردم از همدیگر سوال میکردند که این برنامه چه ساعتی آغاز میشود؟ مسئولین داخلی هم به جای اینکه از ابتدا برنامهریزی کنند تا کار صحیحی در ایران انجام شود و نتیجه صحیح داشته باشد، آمدند برای جلوگیری از ریزش مخاطب تلویزیونهای داخلی آن برنامهها را با چارچوبهای بستهتر و محدودیتهای چندبرابر داخل کشور به راه انداختند و به چند شکل نازلتر در ایران تولید کردند. از آنجا که ما در ایران آموزش موسیقی، یعنی بزرگترین عامل هوشمندی شنیداری را نداریم، گوش شنیداری مخاطب طی چند دهه اخیر به شدت ضعیف شده و این باعث شده خیلی ناخواسته فقط به خاطر جذابیت صدای آدمهای جدید، دنبالهروی کنند و یکی از برنامهها پرمخاطب شود.
خلعتبری: این وسط من فقط یک پرانتز باز میکنم و آن این است که برای درستکردن این برنامهها تهیهکننده یا برنامهساز مجبور میشود که در آن چارچوب برنامه بسازد. نکاتی در برنامههای خارج از ایران وجود دارد که بابت آنها ایرادی نیست آنها هیچ راهی ندارند جز اینکه برنامهای بسازند که هم خوب به چشم بیاید و هم بازدهی فرهنگی داشته باشد. یعنی جوانی که آمد و فرضاً اجرای چند تیتراژ سریال و یک آلبوم هم جایزه گرفت، بعد چه میشود؟ همان چیزی که در اینور دنیا هم هست. شما فکر کنید جوانی میآید و مدتی کار میکند و درس میگیرد یا جایزه میبرد یا اگر هم جایزه نبرده، فالوئرهایش زیاد میشود و میرود. البته از نظر من تفاوت اصلی «آکادمی» و «استیج» در این بود که آنجا بچهها واقعاً درس میگرفتند ولی در استیج تأکید زیادی روی این مسأله وجود نداشت و این بخش ماجرا بیشتر شو بود.
رجبپور: واقعیت این است که خروجی برنامههای خارجی، تنها خوانندههای رستورانها را زیاد میکند.
خلعتبری: همیشه اینطور نیست. به اضافه اینکه برای داخلیها هم همین است. روزی نیست که من صفحه را باز کنم و 10-12 نفر آدم جدید لینک نفرستند و نگویند که من این کار را خواندهام. اصلاً مگر اینقدر خروجی هم میشود؟ باید جایی هم باشد که این آقا خودش را معرفی کند. شما فرض کنید من خواننده هستم. از جیب خودم هم هزینه میکنم و میدهم بهروزجان برایم کار میسازد و ضبط تمیز هم انجام میدهم. اما چه کسی من را میخرد و میشنود؟ غیر از پسرخاله و دخترخاله؟ میخواهم بگویم آن چارچوب به نظر من خیلی مهم است. من چند برنامه «شبکوک» را هم قبلاً نگاه کردم و دو سه برنامه دیگر را هم دیدم. واقعیت این است که نمیشود! باور کنید نمیشود!
رجبپور: ما مشکل اساسی داریم. بهروز صحبتهایش را آغاز کند و من در ادامه صحبتهای شما مطالبی را دارم.
صفاریان: خیلی خوشحالام که این فضا مهیا شده و این مجال پیش آمده تا بتوانیم تحلیل آسیبشناسانهای درباره این موضوع استعدادیابی که سالها است همه ما دغدغه آن را داریم، انجام دهیم. من این حق را برای تمام تلویزیونهای خارج از ایران متصور هستم که برای جذب مخاطب، شویی مثل «آکادمی…»، «استیج» یا «نکست پرشین استار» تولید کنند. ولی این حق را قطعاً به سازمانی مثل صدا و سیما در کشور خودم نخواهم داد که صرفاً برای تقلید یا مبارزه با یک فضا چنین کاری انجام دهد. من شخصاً با مدیران مربوط در ارتباط بودهام و سفارش برنامه اینچنینی را میدادند و میگفتند عیناً برای مبارزه با چنین برنامهای شبیه آنها را بسازید. این حق را من به آنها نمیدهم که با وجود این همه استعداد در سرزمینم، بخواهند برنامهای تولید کنند که صرفاً خروجی شو و سرگرمی داشته باشد و قصدش به بازی گرفتن هیجان مردم باشد. سالها است که ما موسیقیای را در مارکت خودمان دنبال میکنیم که بخشی از آن به تقلید موسیقی قبل از انقلاب و موسیقی لسآنجلسی و حتی صداها میپردازد. امروز هم در شکل مدرنترش، به تقلید از خوانندههای آمریکایی مثل «جاستین تیمبرلیک» و «جاستین بیبر» و… دست میزنیم. نظر من این است که در موسیقی ایران پرودیوسر نداریم و فقط یکسری شکارچی داریم که تا یک نفر موفق میشود، تهیهکننده او را میخرد و از او پول در میآورد. تنها جایی که فقط میشود امید داشت این اتفاق به شکل درستاش رخ دهد، فضای واقعی استعدادیابی است؛ اتفاقی که از نظر من هرگز در کشور ما رخ نداده است.
خلعتبری: یکی از چیزهایی که من در دنباله حرف بهروز باید بگویم این است که سوای این تقلیدها، در برنامههای داخلی سعی کردهاند تغییراتی هم بدهند. اما آقای رجبپور عزیز! مهمترین چیزی که تفاوت بزرگی نسبت به برنامههای اینور دارد، تکنیک ساخت برنامه است. ما صدابردار خوب روی صحنه نداریم. ما دوربین خوب با کیفیتهای اینور آب نداریم. من برنامههای دیگر تلویزیون را هم میبینم. اینهمه خرج شده و آن آدمهای معروف روی صحنه تئاتر بازی میکنند، اما صدا وحشتناک است. اصلاً باورتان میشود مدتها است به هر دانشجویی که اینور میآید و میخواهد موسیقی بخواند، میگویم که موسیقی نخوان و برو صدابرداری بخوان! میگویم صدابرداری صحنه و استیجهای بزرگ بخوانید و میدانید که هر کدام اینها یک رشته جداگانه است. من این مدت هر از گاهی برنامههای داخلی را دنبال کردم اما بزرگترین کمبود را در تکنیک تولید میبینم.
رجبپور: دوستانی که در «شبکوک» کار میکنند، دوستان ما هستند. شاید خبر نداشته باشیم آنها در چه مربع کوچکی قرار گرفتهاند. 25 سال است که شغل من این است و بارها در این مربع قرار گرفته و توقع داشتهام در یک مربع نیممتر در نیممتر یک فرش دوازده متری پهن کنم. میدانم که مجری و تهیهکننده برنامه، مدیر گروه، مدیر شبکه و… چه دردسرهایی را پذیرفتهاند تا این برنامه روی آنتن برود. ما اینجا دور هم جمع نشدهایم به این بپردازیم که چرا این اتفاق رخ داده است. مشکل من این است که ما نباید بنشینیم یک برنامهای مثل «بفرمایید شام» در ممکلت مخاطب داشته باشد و بعد برویم «شام ایرانی» بسازیم. چون بفرمایید شام خودش برداشتی از تلویزیونهای بزرگ دنیا است. ایده برنامه آکادمی یا استیج یا نکست پرشین استار از برنامههای بینالمللی برداشته شده است. اگر در اتاق فکر صدا و سیما تیم جامعهشناسی داشته باشیم که بتواند روند خواست اجتماعی در چند سال آینده را تشخیص دهد، چه دلیلی وجود دارد تلویزیونهای آنور نخواهند از ما مخاطب بدزدند و برنامه بسازند؟ ما سالها است که میدانیم سرگرمی در ایران نقش اصلی را بازی میکند. ما هنوز فقر کنسرت داریم. چیزی که در دنیا به ندرت اتفاق میافتد این است که شما الان بلیتفروشی را باز کنید و دو ساعت بعد بلیتها تمام شود. تازه الان که خوب شده است. در دنیا به چه کسی باید بگوییم که ما میخواستیم برای گروه آریان کنسرت برگزار کنیم و طرف ساعت 5 صبح رفته صف ایستاده تا وقتی فروشگاه ساعت 8 صبح باز میشود، بلیت فیزیکی بخرد؟ یا استاد «شجریان» کنسرت داشته و ساعت 7 صبح بلیتفروشی شروع میشده، اما طرف از شب قبل رفته و در صف ایستاده است.
من چند روز قبل با یکی از دوستان صحبت میکردم و گفتم که پس از انقلاب به دلیل بحران جنگ و… برای گوشت، نان و خیلی از اقلام ضروری خوراکی در صف میایستادیم. الان به خودکفایی رسیدهایم ولی در هنر، نه. وقتی میدانیم به خودکفایی نرسیدهایم، چه دلیلی وجود دارد که بایستیم تلویزیونی که دو سال از عمرش گذشته، یک برنامه خارجی را به بدترین شکل ممکن کپی کند؛ کپی خوانندگان داخلی و خارجی را رو کند و یک نفر بخواند بعد ما به برنامهساز بگوییم که این کپی را کپی کن.
نکته دیگری را میخواهم در پرانتز بگویم. آقای خلعتبری! در تمامی بخشها تجهیزاتی در ایران وجود دارد که در اروپا نیست. تصویربرداری بازیهای والیبال جهانی در ایران را نگاه کنید و تصویربرداری فوتبال را نگاه کنید که دوربینها و تجهیزات و متخصصان بسیار خوبی در این زمینه داریم. مثلاً ما دو میز «ساوند کرفت 2012» برای صدابرداری در برج میلاد تهران داریم. در «گیبسون آمفیتیهتر لسآنجلس» میز آنالوگ 1994 وجود دارد. من به شما اطمینان میدهم این تجهیزات در «گیزنر هال» یا «رویال آلبرت هال» نیست. ما مشکل تجهیزات نداریم. شاید مشکل آدم متخصص داشته باشیم اما مسأله این است که هدف برنامهسازان ما فقط ریزش مخاطب تلویزیونهای آنطرف است. اگر دست همین بچههای داخلی را باز بگذارند، شاید بتوانند کارهای زیادی انجام دهند.
صفاریان: در ادامه فرمایشات محسنجان من اضافه میکنم که محدودیتها در فضای ما وجود داشته و دارد. اما ما با همه این محدودیتها، در موسیقی کارهای خوبی کردهایم. با «شادمهر عقیلی» یا «محمد اصفهانی» در سال 76 شروع کردیم و در آن زمان به لحاظ ساختار و محتوا و فضای تکنیکال محدودیتهایی داشتیم. این روزها که دیگر چیزی به نام موسیقی لسآنجلسی وجود ندارد و موسیقی از نظر من به رسمی و غیررسمی تقسیم میشود و ما اگر به لحاظ کلام و ترانه، رابطهمان را با لسآنجلس قطع کنیم، شاید موسیقی لسآنجلسی بخش عمده هویتاش را از دست دهد. چرا که پس از اینهمه سال، اکثر آن موسیقی از فضای داخلی تغذیه میشود. یعنی با همه محدودیتها اتفاق خوب را میشود در اینجا رقم زد.
من میگویم در موسیقی این اتفاق افتاده و در فضای برنامهسازی تلویزیون و کارگردانی و حتی فیلم و سریال این اتفاق نیفتاده و نمیافتد. من الان در این موضوع بحث محتوا دارم. هومنجان! به لحاظ تکنیکال قطعات، پُستپروداکشن و پریپروداکشنی که شما در برنامه «آکادمی» داشتید، از نظر من ساختار بسیار باکیفیتی داشت و هیچچیز از یک برنامه آمریکایی کم نداشت. فکر هم میکنم اکثر کارگردانها انگلیسی هستند و ایرانی نیستند. این اتفاق به قول محسنجان میتواند رخ دهد. با توجه به محدودیتهایی نظیر اینکه نمیتوانیم ساز نشان دهیم و… اما مخاطبهایی که در برنامهای مثل «شبکوک» داشتیم، نشان داده که اگر بتوانیم به لحاظ محتوا درست عمل کنیم، میتوانیم خروجیهای خوبی را به جامعه بفرستیم.
رجبپور: در ایران هر اتفاقی که توسط بخش خصوصی آغاز شده، نتیجه بهتری داشته است. بهروز به نکته خوبی اشاره کرد. سال 68 جنگ در ایران تمام شد و گوش جامعه از شنیدن صرف حماسه خارج شد. چون ما دیگر جنگی نداشتیم که برای آن حماسه بسازیم. چون دولت هم حمایتی از موسیقی نمیکرده و برنامهریزی هم در این حوزه نداشته، بخش خصوصی با اندک توانمندی و فضای بستهای که داشته، شروع کرده است. شما دقت کنید که سر قیف از سمت لسآنجلس به داخل بوده و این در فاصله سالهای 70 تا 78 برعکس شده و الان به جایی رسیده که دیگر چیزی به اسم موسیقی لسآنجلسی نداریم. به قول بهروز اگر شعر و آهنگی که از این طرف ارسال میشود هم نرود، دیگر اتفاق زیادی در لسآنجلس رخ نمیدهد. همین 7-8 شرکتی که عمر و قدمت آنها از اول دهه 70 است، توانستند تمام آنچه که از لسآنجلس برای گوش داخلی تزریق میشده را برگردانند. آنچه که امروز رخ میدهد این است که هر اتفاقی در حوزه استعدادیابی رخ داده، دولتی است. کار دولتی چارچوبهای خودش را دارد. اگر این موضوع به بخش خصوصی برود، مطمئناً تمیزتر اتفاق خواهد افتاد.
خلعتبری: واقعاً شما فکر میکنید این موضوع در بخش خصوصی تغییر میکند؟
رجبپور: ما الان کار جدیدی را شروع کردهایم و اولین و تنها اولویت ما این است که کسی که میخواهد خودش را به ما معرفی کند، قطعه کس دیگری را نباید بخواند. در موسیقی پاپ صرفاً نباید خواننده بود و باید توانایی دیگری هم داشت. یعنی نباید به قول شما فقط خاله و داییاش از او تعریف کنند. شبیه کسی نخواند و خودش باشد و بتواند از خودش فرمول یا منش جدیدی را معرفی کند.
صفاریان: این جای بحث دارد و شاید برای برخی استعدادها شرایط فراهم نباشد که خودش بسازد و و بخواند. تکلیف این افراد چه میشود؟
رجبپور: میخواستم منشأ آن بخش خصوصی را بگویم. به قول شما یکسری از افراد هستند که پروداکشن را ندارند، اما قابلیت دارند. وقتی به آن قابلیت رسیدیم، شاید در قدم اول نشود ولی در قدم دوم میشود به سراغ آنها هم رفت. یک نکته دیگر را هم فراموش نکنید. ما الان در بحران آدمهای بین 20 تا 30 سال ایران قرار گرفتهایم. شما فکر کنید در قدیم اگر از هر 100 نفر یک نفر میخواست به دنبال این کار بیاید، الان آن صد نفر، صد هزار نفر شده است. یعنی تعداد آدمهایی که میخواهند به این کار بیایند، هزار برابر شده است.
خلعتبری: یک نکته در مورد حرفهای بهروزجان باید بگویم که ما در آکادمی کارگردانان ایرانی هم داشتیم و کارگردان انگلیسی هم بود. قسمت محتوای داستان این است که 95درصد بچههایی که انتخاب میشوند، مشکل آواز و خواندن دارند. از نفسگرفتن، بیان، شکستن کلمه موقع خواندن آواز تا ندانستن ضرب مشکل دارند. اگر واقعاً ما میخواهیم یک تأثیر فرهنگی بگذاریم، باید این برنامهها با معلم آواز خوب باشد. سیستم برنامه آکادمی به این صورت بود که نفری که انتخاب میشود، متوسط باشد و به تدریج بالا بیاید و کسی که دنبال میکند ببیند که طرف در روز اول صدای غاز میدهد و در روز آخر آنقدر خوب لایو میخواند که مردم فکر میکنند این لب میزند. من که آنجا نشسته بودم، اگر این بچهها اشتباه میکردند و فالش میخواندند، دلم از خوشی قنج میرفت که مردم واقعاً متوجه میشوند برنامه زنده است. همه ما اصطلاحاً از یک قابلمه غذا میخوریم و نان خود را در آن میزنیم. همه ما ایرانی هستیم و برای موسیقی ایران میخوانیم. یکسری آنور خط هستند و یکسری هم اینور خط. اگر واقعاً بخواهیم به موسیقی ایران چند خواننده خوب وارد کنیم، بدون معلم آواز و تکنیک و بدون بار آوردن این استعداد نمیتوانیم به جایی برسیم. 90درصد این آدمها ایراد آواز دارند. حتی خیلی از بچههای خوبمان که موزیسین و آهنگساز در ایران هستند، اینها را نمیدانند. نمیدانند که طرف وسط کلمه نباید نفس بکشد.
- * میخواهم کمی جزئیتر صحبت کنیم. مثلاً درباره اینکه آیا هدف این برنامهها سرگرمی است یا هنر؟ این برنامههایی که تا امروز تولید شدهاند، قرار بوده که مردم را سرگرم کنند و از این بابت موفق هم بودهاند؛ اما آیا همانند نمونههای خارجی بسیاری از خوانندهها و گروههای معروف محصول آن برنامهها هستند یا نه؟ و دیگر اینکه مقایسهای بین برنامههای ایرانی و نمونههای موفق خارجی داشته باشیم.
صفاریان: مشکلی که من با برنامه آکادمی داشتم، این بود که استعدادهای خوشصدایی در مرحله مقدماتی میدیدم که اجرا میکردند. اما اینگونه عنوان میشود که شما چون خیلی خوشصدا هستید، ما نمیتوانیم کاری برای شما انجام دهیم. پس بخشی از استعدادیابی اینجا رها میشود و ما فقط یکسری آدم که فکر میکنیم پایه حداقلی دارند را باید آموزش دهیم. چه کسانی به غیر از نخبگانِ این کار -که ثابت شدهاند و کار کردهاند و رزومه حرفهای دارند- میتوانند انتخاب صحیح و دقیقی انجام دهند؟ خیلی از انتخابهایی که در این برنامه دیدم، به این صورت بود که آدمها هر چهقدر شبیهتر میخواندند، رأیهای بیشتری میآوردند. یک خواننده یا کسی که آنجا مینشیند، آیا میتواند صرفاً به دلیل خوب بودن خودش، صاحبنظر هم باشد؟
خلعتبری: آوردن یک چهره نهتنها در موسیقی ما که در خارج از ایران هم همیشه موج مثبت به همراه داشته و مردم را به سمت آن جریان کشانده است. شما نمیتوانید از این به سادگی بگذرید. در «شبکوک» خودمان هم مثلاً اگر «همایون شجریان» یکی از داوران بود، همین اسم و رسم او باعث میشد که تعداد بینندگان دَهبرابر شود.
رجبپور: البته این نکته فراموش نشود که همایون شجریان از دستهای از خوانندگان است که اول باید متخصص آواز شود و بعد آواز بخواند. اتفاقاً او جزو آدمهایی است که میتواند مؤثر باشد.
خلعتبری: من روی اسم آدمها تأکید دارم و به نظرم یک اسم میتواند مردم را پای برنامه بنشاند. دومین تفاوت آکادمی با استیج همین بود. اسم آکادمی به این دلیل بود که ما به طرف آموزش آکادمیک میدادیم. نت و ریتم و… را آموزش میدادیم و تعلیم ما سینه به سینه نبود. من که آن برنامه را نساخته بودم و در آنجا مهمان بودم. از روز اول هدف آن برنامه این بود که آدمهای متوسط و رو به پایین انتخاب شوند و بالا بیایند تا این برنامه جذابیت پیدا کند. میخواستند اینطوری بچینند که مردم با چهره و خلقیات این افراد کمکم آشنا شوند و در عین حال، تأثیر فرهنگی هم در جامعه داشته باشد و داشت. من آنقدر بازخوردهای خوب آن زمان داشتم که مثلاً خانمی با موبایل از پیانونوازی دخترش فیلم گرفته بود و دخترش هم باخ مینواخت. مادر برای من فرستاده بود و گفته بود که نه خانواده من و نه خانواده همسرم و نه من اهل موسیقی نیستیم. گفت که ما از برنامه شما خوشمان آمد و دخترمان را به کلاس پیانو فرستادیم و او اکنون برای ما باخ مینوازد.
صفاریان: آقای خلعتبری! اگر استعدادهایی که خواننده خیلی خوبی بودند را میآوردیم و چیزی برای یاددهی به آنها داشتیم و مثلاً صحنهگردانی را به آنها میآموختیم، سطح کیفی بالا نمیرفت؟
خلعتبری: شاید اینگونه میشد ولی تفاوت متوسطها با آن خوبها آنقدر زیاد بود که مردم از همان روز اول به آن خوبها رأی میدادند.
صفاریان: تکلیف آن استعداد چه میشود؟
خلعتبری: تکلیف استعداد این است که به برنامهای مثل «شبکوک» برود.
رجبپور: نتیجه برنامه آکادمی این بوده که بهترین خوانندهاش، خواننده رستوران ارکیده لندن شده است. مشکل من در همه این برنامهها با خروجی است. شما فکر کنید شرکتهای تهیه و تولید موسیقی با نفر سوم مسابقات استعدادیابی بینالمللی بهترین قرارداد پنج یا ده ساله میبندند. بزرگترین معضل ما در برنامههای استعدادیابی نظیر استیج، آکادمی و شبکوک و… این است که خروجی آنها به همه کویر یزد میخورد. یعنی یک نفر از این جماعت سرانجامی ندارد. علت چیست؟ اگر تهیهکنندهای که اصول جامعهشناسی مملکتش را میشناسد و گوش شنیداری مردم را بلد است و میداند موسیقی روز چیست و میتواند آن را با اصول جامعهشناسی و پتانسیل موجود تلفیق کند در برنامهای وجود نداشته باشد، فایده ندارد. اگر قرار است که ما کپی کنیم برنامه «سایمون گس» را ببینیم و حداقل درست کپی کنیم. نتیجه این میشود که چهار تا اسم جدید به این بازار بیاوریم. ما بدون داشتن برنامهای مثل آکادمی، آدمهایی که موسیقی آکادمیک نخوانده بودند مثل شادمهر عقیلی، گروه آریان، حمید غلامعلی، محسن چاوشی و محسن یگانه و… را معرفی کردیم. این آدمها به عنوان یک هِد بالا آمدند و اکنون صد خواننده پشت آنها هستند.
روزی که «دنیا دیگه مثل تو نداره» بنیامین را معرفی کردیم، در عرض سه ماه پنجاه کپی بنیامین را برای خودم فرستادند. طرف فکر میکرد اگر مثل بنیامین بخواند، ما او را قبول میکنیم. ما گفتیم این که معرفی شده، یک نفر دیگر با یک پتانسیل دیگر میخواهیم. در جواب صحبتهای بهروزجان باید بگویم یکی از ضعفهای کلی همه برنامههای استعدادیابی اینور و آنور آب این است که هدف کلی برای معرفی پدیده یا استعداد جدید وجود ندارد. صرفاً یک برنامه سرگرمی است. داخلیها میخواهند تعداد مخاطبان خارجیها را کم کنند و خارجیها هم میخواهند اسپانسر بیشتر جذب کنند. فلسفه تلویزیونهای غیرایرانی تجارت است. صدا و سیمای ما بودجه دارد و اگر یک روز تبلیغ هم نداشته باشد، خوب یا بد کارش را انجام میدهد. اگر یک تلویزیون ایرانی نتواند به اندازه کاری که انجام میدهد تبلیغ کند، ظرف یک سال از بین میرود. ما تلویزیون هایی را داشتیم که شروع به برنامهسازی کرده بودند و از بین رفتند چون نتوانستند تبلیغ بگیرد. ما به جای اینکه به کپیبرداری از آنها بپردازیم، خودمان میتوانیم با همین قوانین شرعی که در ایران وجود دارد، محتوای جدید و استعدادهای جدیدی را معرفی کنیم. تا الان کردهایم اما فکر میکنم مشکل، نخواستن است.
صفاریان: هومنجان! ببخشید آن موقع صحبتهای شما را قطع کردم. میخواستم پاسخ شما به این سوال که چه کسی میتواند استعدادها را شناسایی کند را از شما بشنوم.
خلعتبری: به نظر من قسمت مهم داستان این است که تأثیر فرهنگی در جامعه داشته باشد. من این قسمت داستان که همه بیایند و سرگرمی بسازند را قبول دارم و باید هم باشد. بیننده هم باید بیاید و اس.ام.اس بدهد و درآمدزایی انجام شود. ولی من فکر میکنم بهتر است برای آن قطاری که عرض کردم در حال رفتن است، چهار یا پنج نفر تربیت شوند. این حرف شما که چه کسی این افراد را تربیت کند، واقعاً مهم است. من رهبری کُر خوانده بودم. رهبری کُر به این صورت است که شما باید هر ترم جلوی معلم و سایر دانشجوها به یکسری آدم آماتور درس آواز بدهید. چون رهبر کُر باید بتواند صدای خواننده را در بیاورد؛ خوانندههای آماتوری که مثلاً فروشنده یا پستچی هستند و رهبر باید بتواند صدای این افراد را بار بیاورد. من دوازده ترم این درس را میخواندم. منِ نوعی به اضافه اینکه موسیقی ایرانی بلد بودم و ردیف ایرانی ساز زدهام، پاپ هم میشناختم. نظر مردم درباره کسانی که روز اول به آن شکل میخواندند و در عرض سه ماه و نیم تغییر کردند را باید دید. من فکر میکنم کسانی که آنجا مینشینند، به اضافه این پرانتز که درس هم میدهند باید این مهم را داشته باشند. بعد همین صحبت میشود که عدهای بیایند و بخوانند و بروند.
صفاریان: یک خواننده درجهیک بودن صرفاً دلیل کافی است برای این که بتواند خواننده دیگری را شناسایی کند و تکنیکهایش را تشخیص دهد؟
خلعتبری: به نظر من نیست. لازم است ولی کافی نیست.
صفاریان: برای تبلیغات کافی است.
خلعتبری: تبلیغات یک داستان دیگر است و صد سال قبل هم همینطور بود. ولی در آن اتاقِ دربسته آن آقا که خواننده معروف هم هست، واقعاً چیزی به این خواننده جوان یاد میدهد؟
صفاریان: یا اصلاً تشخیص و زیباییشناسی درستی دارد؟ چون خیلی از خوانندههای معروف ما گاهی در تولید آثار خودشان هم مشکل دارند.
خلعتبری: این را قبول دارم. اینکه من شما را قبول دارم، بحث جداگانهای است ولی آهنگسازان زیادی وجود دارند که اینگونه هستند. مشکل اصلی بچههای آهنگساز و تنظیمکننده ما این است که همه در استودیو هستند. این افراد در ضبط مدام میگویند که فلان بخش را از اول بخوان، فلان بخش را به شکل دیگری بخوان و کلاً بخشهای مختلف را مثل پازل به هم میچسبانند و نهایتاً آهنگ «گلپری جون» ساخته میشود!
صفاریان: گاهی اوقات به جای تنظیم، تدوین انجام میشود.
خلعتبری: بعد همان خوانندهی ما که آهنگ «گلپری جون» با صدای او میگیرد و مردم استقبال میکنند، زمانی که روی استیج میرود، همه با تعجب نگاه میکنند و میگویند این بود؟! در حالی که خوانندههای قدیمیتر ما اینگونه نبودند. خیلی از آنها هستند که هنوز در اجراهای صحنه کوک و تمیز میخوانند. پیر شدهاند و شاید شما بگویید که داد هم میزنند ولی کوک است. در صورتی که جوانان ما که در استودیو خواندهاند و معروف شدهاند، وضعیت مناسبی ندارند.
صفاریان: خیلی وقتها اینها استعدادهای ما را شناسایی میکنند و روی خروجی که بیرون میرود، تأثیر میگذارند. شاید هرچه شبیهتر به خودش یا یک خواننده معروف دیگر بخوانند، تأییدشان میکند.
خلعتبری: شغلی در اینجا هست که من هر از گاهی در کنار کار رهبری ارکستر انجام میدهم و «مِنتور» نام دارد. مِنتور مربی آواز است. تمام خوانندههای پاپ یا خوانندههای اپرا همگی یک منتور یواشکی دارند! آنها اصلاً لو نمیدهند که منتور من چه کسی است. منتور کسی است که به صورت پنهانی با خواننده کار میکند و در زبان آلمانی به چنین فردی «گوش سوم» میگویند. این شخص نه آهنگساز است، نه صدابردار است و شخص سومی است که در این مقوله هیچ کاری ندارد. ما در ایران منتور نداریم. شاید یکی دو نفر باشند که اعلام نمیکنند اما در اروپا، خوانندگان پاپ یا کلاسیک را اگر بکشید هم نمیگویند که مربی آنها چه کسی است. به هرحال نقد همه این برنامهها البته به غیر از یک مورد، نبودن منتور است. به نظر من هر کدام از این برنامهها نکات مثبت و منفی داشتند. در داخل کشور چند مدل از این برنامهها به راه افتاده و در دبی و کشورهای دیگر هم این برنامهها وجود دارد اما نقطه ضعف همه آنها عدم وجود منتور آواز است. خواننده هر کسی میخواهد باشد و آهنگساز هم هر کسی میخواهد باشد. تا منتور وجود نداشته باشد، نمیتواند در عرض دو ماه و نیم یا سه ماه یک پکیج را بسازد و بالا بیاورد. اگر بحث شاگردی در مدت ده یا پانزده سال باشد، این امکان وجود دارد. ولی در عرض دو یا سه ماه امکان ندارد. داستان سرمایهگذار و داشتن منتور بسیار مهم است.
صفاریان: مثلاً قبل از اینکه محسن چاوشی اولین کارهایش را بخواند و این صدا را در جامعه ما تثبیت کند، اگر یک صدای اینچنینی در آکادمی یا استیج شرکت میکرد، کسی میتوانست این استعدادی که امروز یکی از بزرگترین خوانندههای ما از لحاظ طرفدار و کار است را شناسایی کند؟ یعنی شما فکر میکنید قبل از ظهور محسن چاوشی در ایران، اگر در چنین برنامهای شرکت میکرد، انتخاب میشد؟
خلعتبری: اگر به منِ نوعی بود، حتماً انتخابش میکردم. در استیج من نبودم، چون آن برنامه اصلاً معلم نداشت که من حضور داشته باشم. من نه آهنگساز و نه تهیهکننده هستم. ولی اگر شخصی مثل آقای چاوشی عزیز بود، من مطمئناً او را برمیداشتم.
صفاریان: منهای شما آیا دیگران هم او را انتخاب میکردند؟
خلعتبری: شاید.
رجبپور: نه. همین برنامههای کوچک داخلی که داریم، با توجه به چارچوب بستهای که در آنها وجود دارد، شاید در محتوا و استراتژی این مشکل را داشته باشند که ده قطعه میدهند و میگویند باید این آثار را بخوانی و بیایی اینجا تا انتخاب شوید. این بزرگترین ضعف آنها است. اگر شما در این ده قطعه هرچه بیشتر شبیه بخوانید، لایک و امتیاز بیشتری از کارشناسان دریافت میکنید. این تنها ضعفشان است. همین «شب کوک» و… با این ظرفیت کوچکی که دارند، شاید به مراتب موفقتر از برنامههایی بودند که در شبکه من و تو یا شبکههای ایرانی دیگر خارج از کشور ساخته شده است. آن شبکههای ایرانی خارج از کشور دستشان باز بوده و میتوانستند خواننده خانم بیاورند یا ساز نشان بدهند، به غیر از اینکه بخواهند شو کنند. اما در نهایت به جز جمع کردن عدهای طرفدار دور خودشان، هیچ بار مثبت یا بازدهی نداشتند.
خلعتبری: متریالی که ما در ایران داریم، متأسفانه در خارج از کشور نیست.
رجبپور: همه اتفاقاتی که در این برنامهها رخ داده، هیچ قدم فرهنگی نداشتند و ما از آنها خروجی نداشتیم. همه این آدمها هم از داخل ایران آمدهاند. اغلب آدمهایی که در این برنامهها شرکت کردهاند، کسانی هستند که به ایران برگشتند و در بازار رقابت با خوانندهای که آنور نرفته هم نتوانسته رقابت کند. این افراد در خارج از کشور تلویزیون و دوربین در اختیار داشتند. دو یا سه ماه در لندن یا دبی نشان داده شدهاند. «مهران آتش» خوانندهای بود که با یک گروه موسیقی از ایران خارج شد و تمایل به بازگشت به کشور دارد.
خلعتبری: او به ایران رفت، اما اجازه کار به او ندادند و الان دوباره به لندن بازگشته است.
رجبپور: ایشان در تمام این سالها بعد از اول شدن در آکادمی ، یک قطعه را تولید و ارائه کرده که اثر بدی نبود و بعد از آن نتوانست رکورد خودش را بزند یا جایی که گرفته بود را نگه دارد.
خلعتبری: دقیقاً همان صحبتی است که در ابتدا داشتیم. بدون سرمایهگذار و پرودیوسر و منیجر این مهم، چه در ایران و چه خارج از ایران امکانپذیر نیست.
رجبپور: اما مطلقاً سرمایه هم نیست. من خودم 25 سال است در این کار هستم و در کنارش موسیقی خواندهام تا حداقل سواد را داشته باشم و حرف نامربوط در این شغل نزنم. به این نتیجه رسیدهام که سرمایه بخش عمده معرفی یک هنرمند نیست. اول باید قابلیت و استعداد داشته باشد. دوم اینکه یک منتور خوب در کنارش باشد و بتواند او را پرورش دهد. سوم اینکه جامعهشناس بسیار خوبی باشد که بداند این منتور تو را در چه مسیری پرورش دهد. از همه مهمتر در بخش استعدادیابی به حرف بهروز میرسیم. ما احتیاج به آدمی داریم که خطشکنی کرده باشد. آدمی مثل محسن چاوشی شاید در مرحله مقدماتی استعدادیابی داخل یا خارج از کشور رد میشد. این آدم پای اعتقادش ایستاد و بدون کنسرت و هیچ اجرای زنده الان قطعاً پرطرفدارترین خواننده داخل و خارج از این مملکت است.
خلعتبری: خدا را چه دیدید؟ شاید یک روز هم محسن چاوشی روی صحنه حاضر شد و زنده خواند!
رجبپور: حتماً میخواند. میخواهم بگویم بدون اینکه تلویزیون او را نشان دهد، آنقدر بار تبلیغاتی داشته که به اینجا رسیده است.
صفاریان: «اندی» خوانندهای است که من او را دوست دارم. در حالی که اگر روز اول یک کارشناس صدایش را میشنید، حتماً او را از ادامه راه منصرف میکرد!
رجبپور: ولی پای اعتقادش ایستاد.
خلعتبری: زمانه و آنچه که ما میگوییم شانس هم مهم است.
رجبپور: شاید هرکس دیگری را جای محسن چاوشی در فیلم «سنتوری» میگذاشتند، اینگونه نمیخواند. پس به همین جامعهشناسی هنری میگویند. یعنی طرف بدون داشتن منتور و سرمایهگذار، خودش به صورت فردی توانسته در اینجا کارش را انجام دهد. با یک مثال حرفم را تمام میکنم. یک روز در لسآنجلس آمدیم کنسرت برگزار کنیم و من در سالن برای تست آکوستیک شروع به دستزدن کردم. برای نورپردازی و صدابرداری هم حرف زدیم. از من پرسیدند که شغل شما چیست؟ گفتم که برنامهگذار و تهیهکننده هستم. گفتند که پس چرا دخالت میکنید؟ گفتم من از جایی آمدهام که مجبور هستم حداقل فهم آکوستیک، صدا و نور را داشته باشم تا بتوانم در کارم موفق باشم. محسن چاوشی و امثال او مجبور بودند خودشان منتور خودشان باشند و سرمایهگذار خودشان هم باشند.
برای جمعبندی باید بگویم انتقاد صریح به همه برنامههای استعدادیابی که طی سالهای اخیر در داخل و خارج از ایران برگزار شده، به دلایل مختلف دارم. دلیل اول این است که این برنامهها جامعهشناسی نداشتند که بداند خروجی این آدمها چه خواهد شد. شما فکر کنید خروجی دستششم برنامه «America’s Got Talent» برایش اتفاق رخ میدهد ولی اینجا برای خروجی درجه یک ما هم هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. داخلی و خارجی هم ندارد و اتفاقاً خارجیها به مراتب بدتر از داخلیها هستند. نکته مهمتر اینکه ما هدف نداریم. بخش آموزش حتماً مهم است ولی باید یک آدم را درست کشف کنیم.
صفاریان: این برنامهها هدف دارند. هدف مبارزه با نمونههای ایرانی بیرون از ایران است.
رجبپور: داخلیها هدف دارند و متأسفانه هدفشان مقابله با آن برنامهها است.
صفاریان: در نمونههای خارجی هم هدف فقط جذب مخاطب است.
خلعتبری: به نظر من واقعاً یک منیجر و یک فرد اینکاره و جامعهشناس به علاوه منتور باید وجود داشته باشد. ما واقعاً از لحاظ تکنیکی آدم اینکاره در داخل ایران نداریم. دستگاهها طبق حرف شما بسیار خوب است و من میدانم. ولی آدمی که از این دستگاهها بتواند درست استفاده کند، متأسفانه هنوز نیست. جوانان ما باید این سمت را دودستی بچسبند! باید چند سال دوره بگذرانند و به ایران بیایند.
صفاریان: مدیریتی که بتواند آدمهای بااستعداد و اینکاره را جمع و متمرکز کند تا کیفیت را ایجاد کنند، وجود ندارد. آدمهایی که بحثهای تکنیکال و پستپروداکشن و پریپروداکشن را با کیفیت خوب میشناسند وجود دارد. اینکه چرا از این ظرفیتها استفاده نمیشود را باید در فضای دیگری بررسی کرد.
رجبپور: چرای این داستان به بودجه بازمیگردد. من خبر دارم که در برنامههای داخلی حوزه موسیقی، اصلاً بودجهای به آن اختصاص نمییابد. شما باید به دنبال یک اسپانسر حداقلی باشید و مجبورید که جای ارزان پیدا کنید. مجبورید از تجهیزات دستچندم استفاده کنید. فکر میکنم یکی از بزرگترین راهکارهای بسیاری از ناهنجاریهای جامعه ما چه در داخل و چه در جوامع ایرانی خارج از کشور که جامعه سرخوردهای شدهاند، برای ایجاد آرامش و متخصص تولید کردن در ایران، گذراندن دورههای موسیقی در دبستان و راهنمایی است. در کشوری مثل اتریش به تعداد شمارههای ملی همه آدمها زمانی که فارغ التحصیل راهنمایی و دبیرستان میشوند، همه موسیقی را به صورت متوسط بلدند. اگر خواستند ادامه میدهند و اگر نخواهند هم ادامه نمیدهند. اما یک اتفاق خوب رخ میدهد و آن هم این است که گوش خیلی خوبی دارند. یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما مخاطبی است که موسیقی بد گوش میکند. ما کنسرت برگزار میکنیم و بعد از هر قطعه تمام افراد داخل سالن منهای یکدهم درصد، همگی دست و سوت و جیغ میزنند. یک دسته موزیسین قدرتمند روی سن مینوازند اما هد آنها خوانندهای است که همه را فالش میخواند! من میگویم بزرگترین مشکلی که ما داریم، خریدن بلیت خوانندهای است که متخصص نیست. ما باید بتوانیم در مملکت خودمان، موسیقی را از پایه و درست آموزش دهیم. من میگویم از این نسلی که تا الان بزرگ شده، بگذریم. کسی که اکنون ده ساله است و در اول دوره متوسطه قرار دارد، یک دوره سه ساله موسیقی بگذراند. اینطور چهار سال دیگر هر کسی در این مملکت دیپلم بگیرد، در کنارش موسیقی را هم بلد است.
صفاریان: من فکر میکنم درباره بچههای کمسن اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است. اما من میگویم نمیتوانیم قید مخاطب را بزنیم.
رجبپور: ما خوانندهای داشتیم در ایران به نام «مریم دی.جی» که همه مؤلفههای موسیقی را رعایت نکرده بود ولی امکان نداشت از درب منزل خارج شوید و صدای او را نشنوید!
صفاریان: این استثناها وجود دارد. اما کارهای خوبی که آمده را مردم گوش نکردهاند؟ آیا «غریبه» فریدون آسرایی را گوش ندادهاند؟
رجبپور: چرا ولی یک مشکل وجود دارد. به آن کار کوتاهمدت میگویند و باید برنامه داشته باشیم. در کوتاهمدت باید خوراک خوب تزریق کنیم. در میانمدت هنرمند را آموزش دهیم و در بلندمدت جامعه را آموزش دهیم. من گاهی اوقات به این باور میرسم که ما داریم به این سمت میرویم که موسیقی آنقدر خراب شود که دیگر کسی موسیقی گوش نکند. این گوش را نمیتوانیم بدون خوراک بگذاریم.
صفاریان: فکر میکنید این اتفاق هدفمند است یا خود به خود اینطور شده؟
رجبپور: بخشی هدفمند است، چون بعضی اقدامات ریشهای از وسط قطع شده ولی بخشی هم به عدم تخصص برمیگردد. در کمیسیونهای مختلف فرهنگی این کشور، اصل اساسی مخالفت با موسیقی وجود دارد. وقتی افتخار وزیر ارشاد اسبق ما، نرفتن به کنسرت است، من چه توقعی میتوانم داشته باشم که در این حوزه به جامعه آموزش دهم؟ اگر وزیر مملکت من یک پروپوزال تحقیقشده ببرد و بگوید که من به موسیقی و کنسرت کاری ندارم، آرامش و عدم درگیری جامعه بستگی به این دارد که مردم موسیقی بلد باشند. اگر وزیر بتواند نمایندههای مجلس را در این زمینه متقاعد کند، میتواند به جای داشتن صد آموزشگاه، صدهزار آموزشگاه موسیقی در این مملکت داشته باشد. میتواند به کمیسیون آموزش و پرورش برود و پنج سال مربی خوب تربیت کنند و پنج سال هم آموزش خوب داشته باشند. به این ترتیب خروجی جامعه به مرور آدم متخصصی میشود.
خلعتبری: صددرصد موافقام. برنامه کوتاهمدت که خوراک خوب است ولی وقتی چند بچهای راه افتادند و به این داستان علاقهمند شدند، این برنامه بلندمدت است. ما باید در ایران هم به این داستان بسیار اهمیت دهیم.
- برای پایان بحث لطفاً هر کسی به این سوال پاسخ دهد که اگر قرار باشد شما یک برنامه استعدادیابی موسیقی را از صفر سیاستگذاری کنید، کدام یک از نقاط قوت این برنامهها را استفاده میکنید و چه کارهایی را انجام نمیدهید؟
صفاریان: نوع نگاه مسئولین ممکلت ما به موسیقی طوری است که اگر خوانندهای ویدئوکلیپی تولید کند، حتی با وجود جایزه «ققنوس»، ممنوعالکار میشود. اما در مقوله سینما تبلیغهای 24 ساعته برای آن فیلمها در شبکههای ماهوارهای پخش میشود. تبعیضها و شکافها بین این دو هنر در کشور در حال بیشتر شدن است. کسانی هم از حوزه موسیقی به این موضوع اعتراض نمیکنند که اگر این اتفاق برای سینما رخ میدهد، برای موسیقی ممنوع است؟
خلعتبری: من در ذهن خودم همیشه بعداً را هم میبینم. من اگر زمانی میتوانستم کاری انجام دهم، مدرسه آواز مثل زمان مرحوم «حنانه» تأسیس میکردم. ایشان از بین چندهزار نفر، 15-16 نفر را انتخاب کرده بود تا برای تلویزیون خواننده بسازند. خوانندههای بزرگی بودند و تاریخ آنها وجود دارد. این افراد زیر نظر اساتیدی چون فریدون ناصری، مرتضی حنانه و آقای پورتراب آموزش میدیدند. تلویزیون بودجهای اختصاص داده بود و از میان سه چهار هزار نفر از تمام ایران 15-20 نفر را انتخاب کرده و مدرسه عالی آواز برای صدا و سیما را تأسیس کردند. من سه دوره در آکادمی شرکت کردم و پشیمان هم نیستم، برای اینکه بازدهی خوبی هم داشت. اما اگر قرار بود من چنین کاری را انجام دهم، آن مدرسه آواز را انتخاب میکردم؛ چون برنامه کوتاهمدت دو یا سه ماهه در خلق و خوی من نیست.
صفاریان: من نگاه هومنجان را خیلی پسندیدم و این نگاه را دارای زیرساختهای محکم میدانم. اما من در مملکتی زندگی میکنم که میدانم در گوشهگوشه آن استعدادهایی وجود دارند که میتوانند جریانهای بزرگ ایجاد کنند و بستر آن به لحاظ مالی و ارتباطی در اختیارشان قرار ندارد. سعی میکنم از طریق تمام ارتباطاتم و دوستانی خوبی مثل محسن و شما همه آدمهای خوب را کنار هم جمع کنم و پرودیوسرهای مختلف را بیاورم و برنامهسازی کنم تا این استعدادها را معرفی کنم و آنها را به جامعه برگردانم. باید استعداد وارد مارکت شود و کنسرت برگزار کند و من فکر میکنم در آکادمی یا استیج یا حتی نکست پرشین استار استعدادهای خوبی وجود داشت اما ساختار محکمی نداشتند.
رجبپور: اولویتهای من افرادی هستند که تا الان نبودهاند. به قول بهروز در مملکت ما 80میلیون نفر زندگی میکنند و در این میان آدمهایی با پتانسیل و قابلیتهای متفاوت وجود دارد. تا الان روش اینطور بوده که این آدمها با واسطه و رابطه به من و امثال من میرسیدند. ما تهیهکنندهها هم در ایران به دو دسته کلی تقسیم میشویم. یک دسته افرادی هستند که میایستند تا خوانندهای معروف شود و به قول بهروز شکارچی هستند و با آن قرارداد میبندند تا آن خواننده تمام شود. البته در این زمینه افرادی هم هستند که تا خوانندهای معروف میشود، نوازنده اصلی او میشوند و برایش ارکستر جمع میکنند تا زمانی که شیرهاش کشیده شود و به سراغ خواننده دیگری میروند. دسته دیگری هم داریم که شاید من هم عضو آنها باشم. من در تاریخ زندگی خودم تا کنون با خوانندههایی کار کردهام که قبل از آن مارکت او را نمیشناخته و فقط خاله و داییاش او را میشناختهاند. این افراد را آوردهام پتانسیل خودش را با آنچه جامعه میخواسته ترکیب کردهام. قبلاً کمتجربه شدهام و اکنون کمی باتجربهتر شدهام. این ترکیبها را انجام دادهام و خروجی آن شده آدمهایی که تا الان معرفی کردهام.
صفاریان: دوست دارم آدمهایی مثل شما و محسن در یک جا جمع شوند و نتیجه خوب داشته باشد. در برنامه ما یا شما یا هومنجان تفاوتی ندارد.
برچسب ها:
دسته بندی مطلب:
– محسن رجبپور: بهترین خواننده آکادمی، خواننده رستوران ارکیده لندن شده است
– برای خروجی دستششم برنامه America’s Got Talent اتفاق رخ میدهد ولی برای خروجی درجه یک ما هیچ اتفاقی نمیافتد
– یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما، مخاطبی است که موسیقی بد گوش میکند
– شب کوک» با این ظرفیت کوچکی که دسات، شاید به مراتب موفقتر از برنامههایی بود که در شبکههای ایرانی خارج از کشور ساخته شده است
– هومن خلعتبری: اینجا تمام خوانندههای پاپ یا خوانندههای اپرا، یک «منتور» یواشکی دارند
– متریالی که در ایران داریم، در خارج از کشور نیست
– آدمی مثل محسن چاوشی شاید در مرحله مقدماتی استعدادیابی داخل یا خارج از کشور رد میشد
– بهروز صفاریان: این حق را به مثل صدا و سیما نمیدهم که صرفاً برای مبارزه با یک فضا چنین برنامهای بسازد
– اگر به لحاظ کلام و ترانه، رابطهمان را با لسآنجلس قطع کنیم، آن موسیقی هویتاش را از دست میدهد
– اگر کسی مانند محسن چاوشی در چنین برنامهای شرکت میکرد، کسی میتوانست او را شناسایی و انتخاب کند؟
– ما اگر به لحاظ کلام و ترانه، رابطهمان را با لسآنجلس قطع کنیم، شاید موسیقی لسآنجلسی بخش عمده هویتاش را از دست دهد
وقتی از کپیها کپی میکنیم
در این میزگرد محسن رجبپور (تهیهکننده باسابقه موسیقی ایران)، بهروز صفاریان (آهنگساز و پرودیوسر موسیقی پاپ)، هومن خلعتبری (رهبر کر ساکن اتریش) و باربد بابایی (مجری برنامه شبکوک) در نظر گرفته شدند تا کنکاشی در نقاط قوت و ضعف هر یک از برنامههای استعدادیابی اخیر کنیم. وجه مشترک تمامی این افراد، دست داشتن در یک برنامه استعدادیابی موسیقی بوده است. برخی از آنها را تا کنون دیدهاید و برخی در حال سیاستگذاری و پیشتولید هستند. هرچند که باربد بابایی به عنوان نمایندهای از برنامههای استعدادیابی تولیدی صدا و سیما در نهایت و بدون اطلاع در این نشست حضور نیافت!
>> نسخه ویدئویی این میزگرد را از «تماشاخانه» مشاهده و دانلود کنید: | |
- * مدتی است که تب برنامههای استعدادیابی در حوزه موسیقی بالا گرفته و حتی صدا و سیمایی که معمولاً با ساخت و پخش چنین برنامههایی مخالف بوده هم این ضرورت را احساس کرد و وارد گود شد. بد نیست از اینجا شروع کنیم که چه شد چنین ضرورتی احساس شد؟
رجبپور: من فکر میکنم این یک اتفاق نوظهور در دنیا نیست و در کشورهای دیگر دهها سال است که مسأله استعدادیابی در شاخههای مختلف از جمله موسیقی رواج دارد. در ایران قبل و بعد انقلاب هم این موضوع وجود داشته اما خیلی سیستماتیک نبوده است. از زمانی که شبکههای ماهوارهای شروع به کار کردند و بعداً اندکی پیشرفتهتر شدند، به غیر از انجام تبلیغ و تهیه گزارش، برنامهسازی را شروع کردند. در چند سال اخیر یکی از راههای بیزینس هم همین برنامههای استعدادیابی بوده است. طی چند سال در تلویزیونهای غیرداخلی، این موضوع به حدی مخاطب داشته که در برنامه «استیج» کار به جایی رسید که مردم از همدیگر سوال میکردند که این برنامه چه ساعتی آغاز میشود؟ مسئولین داخلی هم به جای اینکه از ابتدا برنامهریزی کنند تا کار صحیحی در ایران انجام شود و نتیجه صحیح داشته باشد، آمدند برای جلوگیری از ریزش مخاطب تلویزیونهای داخلی آن برنامهها را با چارچوبهای بستهتر و محدودیتهای چندبرابر داخل کشور به راه انداختند و به چند شکل نازلتر در ایران تولید کردند. از آنجا که ما در ایران آموزش موسیقی، یعنی بزرگترین عامل هوشمندی شنیداری را نداریم، گوش شنیداری مخاطب طی چند دهه اخیر به شدت ضعیف شده و این باعث شده خیلی ناخواسته فقط به خاطر جذابیت صدای آدمهای جدید، دنبالهروی کنند و یکی از برنامهها پرمخاطب شود.
خلعتبری: این وسط من فقط یک پرانتز باز میکنم و آن این است که برای درستکردن این برنامهها تهیهکننده یا برنامهساز مجبور میشود که در آن چارچوب برنامه بسازد. نکاتی در برنامههای خارج از ایران وجود دارد که بابت آنها ایرادی نیست آنها هیچ راهی ندارند جز اینکه برنامهای بسازند که هم خوب به چشم بیاید و هم بازدهی فرهنگی داشته باشد. یعنی جوانی که آمد و فرضاً اجرای چند تیتراژ سریال و یک آلبوم هم جایزه گرفت، بعد چه میشود؟ همان چیزی که در اینور دنیا هم هست. شما فکر کنید جوانی میآید و مدتی کار میکند و درس میگیرد یا جایزه میبرد یا اگر هم جایزه نبرده، فالوئرهایش زیاد میشود و میرود. البته از نظر من تفاوت اصلی «آکادمی» و «استیج» در این بود که آنجا بچهها واقعاً درس میگرفتند ولی در استیج تأکید زیادی روی این مسأله وجود نداشت و این بخش ماجرا بیشتر شو بود.
رجبپور: واقعیت این است که خروجی برنامههای خارجی، تنها خوانندههای رستورانها را زیاد میکند.
خلعتبری: همیشه اینطور نیست. به اضافه اینکه برای داخلیها هم همین است. روزی نیست که من صفحه را باز کنم و 10-12 نفر آدم جدید لینک نفرستند و نگویند که من این کار را خواندهام. اصلاً مگر اینقدر خروجی هم میشود؟ باید جایی هم باشد که این آقا خودش را معرفی کند. شما فرض کنید من خواننده هستم. از جیب خودم هم هزینه میکنم و میدهم بهروزجان برایم کار میسازد و ضبط تمیز هم انجام میدهم. اما چه کسی من را میخرد و میشنود؟ غیر از پسرخاله و دخترخاله؟ میخواهم بگویم آن چارچوب به نظر من خیلی مهم است. من چند برنامه «شبکوک» را هم قبلاً نگاه کردم و دو سه برنامه دیگر را هم دیدم. واقعیت این است که نمیشود! باور کنید نمیشود!
رجبپور: ما مشکل اساسی داریم. بهروز صحبتهایش را آغاز کند و من در ادامه صحبتهای شما مطالبی را دارم.
صفاریان: خیلی خوشحالام که این فضا مهیا شده و این مجال پیش آمده تا بتوانیم تحلیل آسیبشناسانهای درباره این موضوع استعدادیابی که سالها است همه ما دغدغه آن را داریم، انجام دهیم. من این حق را برای تمام تلویزیونهای خارج از ایران متصور هستم که برای جذب مخاطب، شویی مثل «آکادمی…»، «استیج» یا «نکست پرشین استار» تولید کنند. ولی این حق را قطعاً به سازمانی مثل صدا و سیما در کشور خودم نخواهم داد که صرفاً برای تقلید یا مبارزه با یک فضا چنین کاری انجام دهد. من شخصاً با مدیران مربوط در ارتباط بودهام و سفارش برنامه اینچنینی را میدادند و میگفتند عیناً برای مبارزه با چنین برنامهای شبیه آنها را بسازید. این حق را من به آنها نمیدهم که با وجود این همه استعداد در سرزمینم، بخواهند برنامهای تولید کنند که صرفاً خروجی شو و سرگرمی داشته باشد و قصدش به بازی گرفتن هیجان مردم باشد. سالها است که ما موسیقیای را در مارکت خودمان دنبال میکنیم که بخشی از آن به تقلید موسیقی قبل از انقلاب و موسیقی لسآنجلسی و حتی صداها میپردازد. امروز هم در شکل مدرنترش، به تقلید از خوانندههای آمریکایی مثل «جاستین تیمبرلیک» و «جاستین بیبر» و… دست میزنیم. نظر من این است که در موسیقی ایران پرودیوسر نداریم و فقط یکسری شکارچی داریم که تا یک نفر موفق میشود، تهیهکننده او را میخرد و از او پول در میآورد. تنها جایی که فقط میشود امید داشت این اتفاق به شکل درستاش رخ دهد، فضای واقعی استعدادیابی است؛ اتفاقی که از نظر من هرگز در کشور ما رخ نداده است.
خلعتبری: یکی از چیزهایی که من در دنباله حرف بهروز باید بگویم این است که سوای این تقلیدها، در برنامههای داخلی سعی کردهاند تغییراتی هم بدهند. اما آقای رجبپور عزیز! مهمترین چیزی که تفاوت بزرگی نسبت به برنامههای اینور دارد، تکنیک ساخت برنامه است. ما صدابردار خوب روی صحنه نداریم. ما دوربین خوب با کیفیتهای اینور آب نداریم. من برنامههای دیگر تلویزیون را هم میبینم. اینهمه خرج شده و آن آدمهای معروف روی صحنه تئاتر بازی میکنند، اما صدا وحشتناک است. اصلاً باورتان میشود مدتها است به هر دانشجویی که اینور میآید و میخواهد موسیقی بخواند، میگویم که موسیقی نخوان و برو صدابرداری بخوان! میگویم صدابرداری صحنه و استیجهای بزرگ بخوانید و میدانید که هر کدام اینها یک رشته جداگانه است. من این مدت هر از گاهی برنامههای داخلی را دنبال کردم اما بزرگترین کمبود را در تکنیک تولید میبینم.
رجبپور: دوستانی که در «شبکوک» کار میکنند، دوستان ما هستند. شاید خبر نداشته باشیم آنها در چه مربع کوچکی قرار گرفتهاند. 25 سال است که شغل من این است و بارها در این مربع قرار گرفته و توقع داشتهام در یک مربع نیممتر در نیممتر یک فرش دوازده متری پهن کنم. میدانم که مجری و تهیهکننده برنامه، مدیر گروه، مدیر شبکه و… چه دردسرهایی را پذیرفتهاند تا این برنامه روی آنتن برود. ما اینجا دور هم جمع نشدهایم به این بپردازیم که چرا این اتفاق رخ داده است. مشکل من این است که ما نباید بنشینیم یک برنامهای مثل «بفرمایید شام» در ممکلت مخاطب داشته باشد و بعد برویم «شام ایرانی» بسازیم. چون بفرمایید شام خودش برداشتی از تلویزیونهای بزرگ دنیا است. ایده برنامه آکادمی یا استیج یا نکست پرشین استار از برنامههای بینالمللی برداشته شده است. اگر در اتاق فکر صدا و سیما تیم جامعهشناسی داشته باشیم که بتواند روند خواست اجتماعی در چند سال آینده را تشخیص دهد، چه دلیلی وجود دارد تلویزیونهای آنور نخواهند از ما مخاطب بدزدند و برنامه بسازند؟ ما سالها است که میدانیم سرگرمی در ایران نقش اصلی را بازی میکند. ما هنوز فقر کنسرت داریم. چیزی که در دنیا به ندرت اتفاق میافتد این است که شما الان بلیتفروشی را باز کنید و دو ساعت بعد بلیتها تمام شود. تازه الان که خوب شده است. در دنیا به چه کسی باید بگوییم که ما میخواستیم برای گروه آریان کنسرت برگزار کنیم و طرف ساعت 5 صبح رفته صف ایستاده تا وقتی فروشگاه ساعت 8 صبح باز میشود، بلیت فیزیکی بخرد؟ یا استاد «شجریان» کنسرت داشته و ساعت 7 صبح بلیتفروشی شروع میشده، اما طرف از شب قبل رفته و در صف ایستاده است.
من چند روز قبل با یکی از دوستان صحبت میکردم و گفتم که پس از انقلاب به دلیل بحران جنگ و… برای گوشت، نان و خیلی از اقلام ضروری خوراکی در صف میایستادیم. الان به خودکفایی رسیدهایم ولی در هنر، نه. وقتی میدانیم به خودکفایی نرسیدهایم، چه دلیلی وجود دارد که بایستیم تلویزیونی که دو سال از عمرش گذشته، یک برنامه خارجی را به بدترین شکل ممکن کپی کند؛ کپی خوانندگان داخلی و خارجی را رو کند و یک نفر بخواند بعد ما به برنامهساز بگوییم که این کپی را کپی کن.
نکته دیگری را میخواهم در پرانتز بگویم. آقای خلعتبری! در تمامی بخشها تجهیزاتی در ایران وجود دارد که در اروپا نیست. تصویربرداری بازیهای والیبال جهانی در ایران را نگاه کنید و تصویربرداری فوتبال را نگاه کنید که دوربینها و تجهیزات و متخصصان بسیار خوبی در این زمینه داریم. مثلاً ما دو میز «ساوند کرفت 2012» برای صدابرداری در برج میلاد تهران داریم. در «گیبسون آمفیتیهتر لسآنجلس» میز آنالوگ 1994 وجود دارد. من به شما اطمینان میدهم این تجهیزات در «گیزنر هال» یا «رویال آلبرت هال» نیست. ما مشکل تجهیزات نداریم. شاید مشکل آدم متخصص داشته باشیم اما مسأله این است که هدف برنامهسازان ما فقط ریزش مخاطب تلویزیونهای آنطرف است. اگر دست همین بچههای داخلی را باز بگذارند، شاید بتوانند کارهای زیادی انجام دهند.
صفاریان: در ادامه فرمایشات محسنجان من اضافه میکنم که محدودیتها در فضای ما وجود داشته و دارد. اما ما با همه این محدودیتها، در موسیقی کارهای خوبی کردهایم. با «شادمهر عقیلی» یا «محمد اصفهانی» در سال 76 شروع کردیم و در آن زمان به لحاظ ساختار و محتوا و فضای تکنیکال محدودیتهایی داشتیم. این روزها که دیگر چیزی به نام موسیقی لسآنجلسی وجود ندارد و موسیقی از نظر من به رسمی و غیررسمی تقسیم میشود و ما اگر به لحاظ کلام و ترانه، رابطهمان را با لسآنجلس قطع کنیم، شاید موسیقی لسآنجلسی بخش عمده هویتاش را از دست دهد. چرا که پس از اینهمه سال، اکثر آن موسیقی از فضای داخلی تغذیه میشود. یعنی با همه محدودیتها اتفاق خوب را میشود در اینجا رقم زد.
من میگویم در موسیقی این اتفاق افتاده و در فضای برنامهسازی تلویزیون و کارگردانی و حتی فیلم و سریال این اتفاق نیفتاده و نمیافتد. من الان در این موضوع بحث محتوا دارم. هومنجان! به لحاظ تکنیکال قطعات، پُستپروداکشن و پریپروداکشنی که شما در برنامه «آکادمی» داشتید، از نظر من ساختار بسیار باکیفیتی داشت و هیچچیز از یک برنامه آمریکایی کم نداشت. فکر هم میکنم اکثر کارگردانها انگلیسی هستند و ایرانی نیستند. این اتفاق به قول محسنجان میتواند رخ دهد. با توجه به محدودیتهایی نظیر اینکه نمیتوانیم ساز نشان دهیم و… اما مخاطبهایی که در برنامهای مثل «شبکوک» داشتیم، نشان داده که اگر بتوانیم به لحاظ محتوا درست عمل کنیم، میتوانیم خروجیهای خوبی را به جامعه بفرستیم.
رجبپور: در ایران هر اتفاقی که توسط بخش خصوصی آغاز شده، نتیجه بهتری داشته است. بهروز به نکته خوبی اشاره کرد. سال 68 جنگ در ایران تمام شد و گوش جامعه از شنیدن صرف حماسه خارج شد. چون ما دیگر جنگی نداشتیم که برای آن حماسه بسازیم. چون دولت هم حمایتی از موسیقی نمیکرده و برنامهریزی هم در این حوزه نداشته، بخش خصوصی با اندک توانمندی و فضای بستهای که داشته، شروع کرده است. شما دقت کنید که سر قیف از سمت لسآنجلس به داخل بوده و این در فاصله سالهای 70 تا 78 برعکس شده و الان به جایی رسیده که دیگر چیزی به اسم موسیقی لسآنجلسی نداریم. به قول بهروز اگر شعر و آهنگی که از این طرف ارسال میشود هم نرود، دیگر اتفاق زیادی در لسآنجلس رخ نمیدهد. همین 7-8 شرکتی که عمر و قدمت آنها از اول دهه 70 است، توانستند تمام آنچه که از لسآنجلس برای گوش داخلی تزریق میشده را برگردانند. آنچه که امروز رخ میدهد این است که هر اتفاقی در حوزه استعدادیابی رخ داده، دولتی است. کار دولتی چارچوبهای خودش را دارد. اگر این موضوع به بخش خصوصی برود، مطمئناً تمیزتر اتفاق خواهد افتاد.
خلعتبری: واقعاً شما فکر میکنید این موضوع در بخش خصوصی تغییر میکند؟
رجبپور: ما الان کار جدیدی را شروع کردهایم و اولین و تنها اولویت ما این است که کسی که میخواهد خودش را به ما معرفی کند، قطعه کس دیگری را نباید بخواند. در موسیقی پاپ صرفاً نباید خواننده بود و باید توانایی دیگری هم داشت. یعنی نباید به قول شما فقط خاله و داییاش از او تعریف کنند. شبیه کسی نخواند و خودش باشد و بتواند از خودش فرمول یا منش جدیدی را معرفی کند.
صفاریان: این جای بحث دارد و شاید برای برخی استعدادها شرایط فراهم نباشد که خودش بسازد و و بخواند. تکلیف این افراد چه میشود؟
رجبپور: میخواستم منشأ آن بخش خصوصی را بگویم. به قول شما یکسری از افراد هستند که پروداکشن را ندارند، اما قابلیت دارند. وقتی به آن قابلیت رسیدیم، شاید در قدم اول نشود ولی در قدم دوم میشود به سراغ آنها هم رفت. یک نکته دیگر را هم فراموش نکنید. ما الان در بحران آدمهای بین 20 تا 30 سال ایران قرار گرفتهایم. شما فکر کنید در قدیم اگر از هر 100 نفر یک نفر میخواست به دنبال این کار بیاید، الان آن صد نفر، صد هزار نفر شده است. یعنی تعداد آدمهایی که میخواهند به این کار بیایند، هزار برابر شده است.
خلعتبری: یک نکته در مورد حرفهای بهروزجان باید بگویم که ما در آکادمی کارگردانان ایرانی هم داشتیم و کارگردان انگلیسی هم بود. قسمت محتوای داستان این است که 95درصد بچههایی که انتخاب میشوند، مشکل آواز و خواندن دارند. از نفسگرفتن، بیان، شکستن کلمه موقع خواندن آواز تا ندانستن ضرب مشکل دارند. اگر واقعاً ما میخواهیم یک تأثیر فرهنگی بگذاریم، باید این برنامهها با معلم آواز خوب باشد. سیستم برنامه آکادمی به این صورت بود که نفری که انتخاب میشود، متوسط باشد و به تدریج بالا بیاید و کسی که دنبال میکند ببیند که طرف در روز اول صدای غاز میدهد و در روز آخر آنقدر خوب لایو میخواند که مردم فکر میکنند این لب میزند. من که آنجا نشسته بودم، اگر این بچهها اشتباه میکردند و فالش میخواندند، دلم از خوشی قنج میرفت که مردم واقعاً متوجه میشوند برنامه زنده است. همه ما اصطلاحاً از یک قابلمه غذا میخوریم و نان خود را در آن میزنیم. همه ما ایرانی هستیم و برای موسیقی ایران میخوانیم. یکسری آنور خط هستند و یکسری هم اینور خط. اگر واقعاً بخواهیم به موسیقی ایران چند خواننده خوب وارد کنیم، بدون معلم آواز و تکنیک و بدون بار آوردن این استعداد نمیتوانیم به جایی برسیم. 90درصد این آدمها ایراد آواز دارند. حتی خیلی از بچههای خوبمان که موزیسین و آهنگساز در ایران هستند، اینها را نمیدانند. نمیدانند که طرف وسط کلمه نباید نفس بکشد.
- * میخواهم کمی جزئیتر صحبت کنیم. مثلاً درباره اینکه آیا هدف این برنامهها سرگرمی است یا هنر؟ این برنامههایی که تا امروز تولید شدهاند، قرار بوده که مردم را سرگرم کنند و از این بابت موفق هم بودهاند؛ اما آیا همانند نمونههای خارجی بسیاری از خوانندهها و گروههای معروف محصول آن برنامهها هستند یا نه؟ و دیگر اینکه مقایسهای بین برنامههای ایرانی و نمونههای موفق خارجی داشته باشیم.
صفاریان: مشکلی که من با برنامه آکادمی داشتم، این بود که استعدادهای خوشصدایی در مرحله مقدماتی میدیدم که اجرا میکردند. اما اینگونه عنوان میشود که شما چون خیلی خوشصدا هستید، ما نمیتوانیم کاری برای شما انجام دهیم. پس بخشی از استعدادیابی اینجا رها میشود و ما فقط یکسری آدم که فکر میکنیم پایه حداقلی دارند را باید آموزش دهیم. چه کسانی به غیر از نخبگانِ این کار -که ثابت شدهاند و کار کردهاند و رزومه حرفهای دارند- میتوانند انتخاب صحیح و دقیقی انجام دهند؟ خیلی از انتخابهایی که در این برنامه دیدم، به این صورت بود که آدمها هر چهقدر شبیهتر میخواندند، رأیهای بیشتری میآوردند. یک خواننده یا کسی که آنجا مینشیند، آیا میتواند صرفاً به دلیل خوب بودن خودش، صاحبنظر هم باشد؟
خلعتبری: آوردن یک چهره نهتنها در موسیقی ما که در خارج از ایران هم همیشه موج مثبت به همراه داشته و مردم را به سمت آن جریان کشانده است. شما نمیتوانید از این به سادگی بگذرید. در «شبکوک» خودمان هم مثلاً اگر «همایون شجریان» یکی از داوران بود، همین اسم و رسم او باعث میشد که تعداد بینندگان دَهبرابر شود.
رجبپور: البته این نکته فراموش نشود که همایون شجریان از دستهای از خوانندگان است که اول باید متخصص آواز شود و بعد آواز بخواند. اتفاقاً او جزو آدمهایی است که میتواند مؤثر باشد.
خلعتبری: من روی اسم آدمها تأکید دارم و به نظرم یک اسم میتواند مردم را پای برنامه بنشاند. دومین تفاوت آکادمی با استیج همین بود. اسم آکادمی به این دلیل بود که ما به طرف آموزش آکادمیک میدادیم. نت و ریتم و… را آموزش میدادیم و تعلیم ما سینه به سینه نبود. من که آن برنامه را نساخته بودم و در آنجا مهمان بودم. از روز اول هدف آن برنامه این بود که آدمهای متوسط و رو به پایین انتخاب شوند و بالا بیایند تا این برنامه جذابیت پیدا کند. میخواستند اینطوری بچینند که مردم با چهره و خلقیات این افراد کمکم آشنا شوند و در عین حال، تأثیر فرهنگی هم در جامعه داشته باشد و داشت. من آنقدر بازخوردهای خوب آن زمان داشتم که مثلاً خانمی با موبایل از پیانونوازی دخترش فیلم گرفته بود و دخترش هم باخ مینواخت. مادر برای من فرستاده بود و گفته بود که نه خانواده من و نه خانواده همسرم و نه من اهل موسیقی نیستیم. گفت که ما از برنامه شما خوشمان آمد و دخترمان را به کلاس پیانو فرستادیم و او اکنون برای ما باخ مینوازد.
صفاریان: آقای خلعتبری! اگر استعدادهایی که خواننده خیلی خوبی بودند را میآوردیم و چیزی برای یاددهی به آنها داشتیم و مثلاً صحنهگردانی را به آنها میآموختیم، سطح کیفی بالا نمیرفت؟
خلعتبری: شاید اینگونه میشد ولی تفاوت متوسطها با آن خوبها آنقدر زیاد بود که مردم از همان روز اول به آن خوبها رأی میدادند.
صفاریان: تکلیف آن استعداد چه میشود؟
خلعتبری: تکلیف استعداد این است که به برنامهای مثل «شبکوک» برود.
رجبپور: نتیجه برنامه آکادمی این بوده که بهترین خوانندهاش، خواننده رستوران ارکیده لندن شده است. مشکل من در همه این برنامهها با خروجی است. شما فکر کنید شرکتهای تهیه و تولید موسیقی با نفر سوم مسابقات استعدادیابی بینالمللی بهترین قرارداد پنج یا ده ساله میبندند. بزرگترین معضل ما در برنامههای استعدادیابی نظیر استیج، آکادمی و شبکوک و… این است که خروجی آنها به همه کویر یزد میخورد. یعنی یک نفر از این جماعت سرانجامی ندارد. علت چیست؟ اگر تهیهکنندهای که اصول جامعهشناسی مملکتش را میشناسد و گوش شنیداری مردم را بلد است و میداند موسیقی روز چیست و میتواند آن را با اصول جامعهشناسی و پتانسیل موجود تلفیق کند در برنامهای وجود نداشته باشد، فایده ندارد. اگر قرار است که ما کپی کنیم برنامه «سایمون گس» را ببینیم و حداقل درست کپی کنیم. نتیجه این میشود که چهار تا اسم جدید به این بازار بیاوریم. ما بدون داشتن برنامهای مثل آکادمی، آدمهایی که موسیقی آکادمیک نخوانده بودند مثل شادمهر عقیلی، گروه آریان، حمید غلامعلی، محسن چاوشی و محسن یگانه و… را معرفی کردیم. این آدمها به عنوان یک هِد بالا آمدند و اکنون صد خواننده پشت آنها هستند.
روزی که «دنیا دیگه مثل تو نداره» بنیامین را معرفی کردیم، در عرض سه ماه پنجاه کپی بنیامین را برای خودم فرستادند. طرف فکر میکرد اگر مثل بنیامین بخواند، ما او را قبول میکنیم. ما گفتیم این که معرفی شده، یک نفر دیگر با یک پتانسیل دیگر میخواهیم. در جواب صحبتهای بهروزجان باید بگویم یکی از ضعفهای کلی همه برنامههای استعدادیابی اینور و آنور آب این است که هدف کلی برای معرفی پدیده یا استعداد جدید وجود ندارد. صرفاً یک برنامه سرگرمی است. داخلیها میخواهند تعداد مخاطبان خارجیها را کم کنند و خارجیها هم میخواهند اسپانسر بیشتر جذب کنند. فلسفه تلویزیونهای غیرایرانی تجارت است. صدا و سیمای ما بودجه دارد و اگر یک روز تبلیغ هم نداشته باشد، خوب یا بد کارش را انجام میدهد. اگر یک تلویزیون ایرانی نتواند به اندازه کاری که انجام میدهد تبلیغ کند، ظرف یک سال از بین میرود. ما تلویزیون هایی را داشتیم که شروع به برنامهسازی کرده بودند و از بین رفتند چون نتوانستند تبلیغ بگیرد. ما به جای اینکه به کپیبرداری از آنها بپردازیم، خودمان میتوانیم با همین قوانین شرعی که در ایران وجود دارد، محتوای جدید و استعدادهای جدیدی را معرفی کنیم. تا الان کردهایم اما فکر میکنم مشکل، نخواستن است.
صفاریان: هومنجان! ببخشید آن موقع صحبتهای شما را قطع کردم. میخواستم پاسخ شما به این سوال که چه کسی میتواند استعدادها را شناسایی کند را از شما بشنوم.
خلعتبری: به نظر من قسمت مهم داستان این است که تأثیر فرهنگی در جامعه داشته باشد. من این قسمت داستان که همه بیایند و سرگرمی بسازند را قبول دارم و باید هم باشد. بیننده هم باید بیاید و اس.ام.اس بدهد و درآمدزایی انجام شود. ولی من فکر میکنم بهتر است برای آن قطاری که عرض کردم در حال رفتن است، چهار یا پنج نفر تربیت شوند. این حرف شما که چه کسی این افراد را تربیت کند، واقعاً مهم است. من رهبری کُر خوانده بودم. رهبری کُر به این صورت است که شما باید هر ترم جلوی معلم و سایر دانشجوها به یکسری آدم آماتور درس آواز بدهید. چون رهبر کُر باید بتواند صدای خواننده را در بیاورد؛ خوانندههای آماتوری که مثلاً فروشنده یا پستچی هستند و رهبر باید بتواند صدای این افراد را بار بیاورد. من دوازده ترم این درس را میخواندم. منِ نوعی به اضافه اینکه موسیقی ایرانی بلد بودم و ردیف ایرانی ساز زدهام، پاپ هم میشناختم. نظر مردم درباره کسانی که روز اول به آن شکل میخواندند و در عرض سه ماه و نیم تغییر کردند را باید دید. من فکر میکنم کسانی که آنجا مینشینند، به اضافه این پرانتز که درس هم میدهند باید این مهم را داشته باشند. بعد همین صحبت میشود که عدهای بیایند و بخوانند و بروند.
صفاریان: یک خواننده درجهیک بودن صرفاً دلیل کافی است برای این که بتواند خواننده دیگری را شناسایی کند و تکنیکهایش را تشخیص دهد؟
خلعتبری: به نظر من نیست. لازم است ولی کافی نیست.
صفاریان: برای تبلیغات کافی است.
خلعتبری: تبلیغات یک داستان دیگر است و صد سال قبل هم همینطور بود. ولی در آن اتاقِ دربسته آن آقا که خواننده معروف هم هست، واقعاً چیزی به این خواننده جوان یاد میدهد؟
صفاریان: یا اصلاً تشخیص و زیباییشناسی درستی دارد؟ چون خیلی از خوانندههای معروف ما گاهی در تولید آثار خودشان هم مشکل دارند.
خلعتبری: این را قبول دارم. اینکه من شما را قبول دارم، بحث جداگانهای است ولی آهنگسازان زیادی وجود دارند که اینگونه هستند. مشکل اصلی بچههای آهنگساز و تنظیمکننده ما این است که همه در استودیو هستند. این افراد در ضبط مدام میگویند که فلان بخش را از اول بخوان، فلان بخش را به شکل دیگری بخوان و کلاً بخشهای مختلف را مثل پازل به هم میچسبانند و نهایتاً آهنگ «گلپری جون» ساخته میشود!
صفاریان: گاهی اوقات به جای تنظیم، تدوین انجام میشود.
خلعتبری: بعد همان خوانندهی ما که آهنگ «گلپری جون» با صدای او میگیرد و مردم استقبال میکنند، زمانی که روی استیج میرود، همه با تعجب نگاه میکنند و میگویند این بود؟! در حالی که خوانندههای قدیمیتر ما اینگونه نبودند. خیلی از آنها هستند که هنوز در اجراهای صحنه کوک و تمیز میخوانند. پیر شدهاند و شاید شما بگویید که داد هم میزنند ولی کوک است. در صورتی که جوانان ما که در استودیو خواندهاند و معروف شدهاند، وضعیت مناسبی ندارند.
صفاریان: خیلی وقتها اینها استعدادهای ما را شناسایی میکنند و روی خروجی که بیرون میرود، تأثیر میگذارند. شاید هرچه شبیهتر به خودش یا یک خواننده معروف دیگر بخوانند، تأییدشان میکند.
خلعتبری: شغلی در اینجا هست که من هر از گاهی در کنار کار رهبری ارکستر انجام میدهم و «مِنتور» نام دارد. مِنتور مربی آواز است. تمام خوانندههای پاپ یا خوانندههای اپرا همگی یک منتور یواشکی دارند! آنها اصلاً لو نمیدهند که منتور من چه کسی است. منتور کسی است که به صورت پنهانی با خواننده کار میکند و در زبان آلمانی به چنین فردی «گوش سوم» میگویند. این شخص نه آهنگساز است، نه صدابردار است و شخص سومی است که در این مقوله هیچ کاری ندارد. ما در ایران منتور نداریم. شاید یکی دو نفر باشند که اعلام نمیکنند اما در اروپا، خوانندگان پاپ یا کلاسیک را اگر بکشید هم نمیگویند که مربی آنها چه کسی است. به هرحال نقد همه این برنامهها البته به غیر از یک مورد، نبودن منتور است. به نظر من هر کدام از این برنامهها نکات مثبت و منفی داشتند. در داخل کشور چند مدل از این برنامهها به راه افتاده و در دبی و کشورهای دیگر هم این برنامهها وجود دارد اما نقطه ضعف همه آنها عدم وجود منتور آواز است. خواننده هر کسی میخواهد باشد و آهنگساز هم هر کسی میخواهد باشد. تا منتور وجود نداشته باشد، نمیتواند در عرض دو ماه و نیم یا سه ماه یک پکیج را بسازد و بالا بیاورد. اگر بحث شاگردی در مدت ده یا پانزده سال باشد، این امکان وجود دارد. ولی در عرض دو یا سه ماه امکان ندارد. داستان سرمایهگذار و داشتن منتور بسیار مهم است.
صفاریان: مثلاً قبل از اینکه محسن چاوشی اولین کارهایش را بخواند و این صدا را در جامعه ما تثبیت کند، اگر یک صدای اینچنینی در آکادمی یا استیج شرکت میکرد، کسی میتوانست این استعدادی که امروز یکی از بزرگترین خوانندههای ما از لحاظ طرفدار و کار است را شناسایی کند؟ یعنی شما فکر میکنید قبل از ظهور محسن چاوشی در ایران، اگر در چنین برنامهای شرکت میکرد، انتخاب میشد؟
خلعتبری: اگر به منِ نوعی بود، حتماً انتخابش میکردم. در استیج من نبودم، چون آن برنامه اصلاً معلم نداشت که من حضور داشته باشم. من نه آهنگساز و نه تهیهکننده هستم. ولی اگر شخصی مثل آقای چاوشی عزیز بود، من مطمئناً او را برمیداشتم.
صفاریان: منهای شما آیا دیگران هم او را انتخاب میکردند؟
خلعتبری: شاید.
رجبپور: نه. همین برنامههای کوچک داخلی که داریم، با توجه به چارچوب بستهای که در آنها وجود دارد، شاید در محتوا و استراتژی این مشکل را داشته باشند که ده قطعه میدهند و میگویند باید این آثار را بخوانی و بیایی اینجا تا انتخاب شوید. این بزرگترین ضعف آنها است. اگر شما در این ده قطعه هرچه بیشتر شبیه بخوانید، لایک و امتیاز بیشتری از کارشناسان دریافت میکنید. این تنها ضعفشان است. همین «شب کوک» و… با این ظرفیت کوچکی که دارند، شاید به مراتب موفقتر از برنامههایی بودند که در شبکه من و تو یا شبکههای ایرانی دیگر خارج از کشور ساخته شده است. آن شبکههای ایرانی خارج از کشور دستشان باز بوده و میتوانستند خواننده خانم بیاورند یا ساز نشان بدهند، به غیر از اینکه بخواهند شو کنند. اما در نهایت به جز جمع کردن عدهای طرفدار دور خودشان، هیچ بار مثبت یا بازدهی نداشتند.
خلعتبری: متریالی که ما در ایران داریم، متأسفانه در خارج از کشور نیست.
رجبپور: همه اتفاقاتی که در این برنامهها رخ داده، هیچ قدم فرهنگی نداشتند و ما از آنها خروجی نداشتیم. همه این آدمها هم از داخل ایران آمدهاند. اغلب آدمهایی که در این برنامهها شرکت کردهاند، کسانی هستند که به ایران برگشتند و در بازار رقابت با خوانندهای که آنور نرفته هم نتوانسته رقابت کند. این افراد در خارج از کشور تلویزیون و دوربین در اختیار داشتند. دو یا سه ماه در لندن یا دبی نشان داده شدهاند. «مهران آتش» خوانندهای بود که با یک گروه موسیقی از ایران خارج شد و تمایل به بازگشت به کشور دارد.
خلعتبری: او به ایران رفت، اما اجازه کار به او ندادند و الان دوباره به لندن بازگشته است.
رجبپور: ایشان در تمام این سالها بعد از اول شدن در آکادمی ، یک قطعه را تولید و ارائه کرده که اثر بدی نبود و بعد از آن نتوانست رکورد خودش را بزند یا جایی که گرفته بود را نگه دارد.
خلعتبری: دقیقاً همان صحبتی است که در ابتدا داشتیم. بدون سرمایهگذار و پرودیوسر و منیجر این مهم، چه در ایران و چه خارج از ایران امکانپذیر نیست.
رجبپور: اما مطلقاً سرمایه هم نیست. من خودم 25 سال است در این کار هستم و در کنارش موسیقی خواندهام تا حداقل سواد را داشته باشم و حرف نامربوط در این شغل نزنم. به این نتیجه رسیدهام که سرمایه بخش عمده معرفی یک هنرمند نیست. اول باید قابلیت و استعداد داشته باشد. دوم اینکه یک منتور خوب در کنارش باشد و بتواند او را پرورش دهد. سوم اینکه جامعهشناس بسیار خوبی باشد که بداند این منتور تو را در چه مسیری پرورش دهد. از همه مهمتر در بخش استعدادیابی به حرف بهروز میرسیم. ما احتیاج به آدمی داریم که خطشکنی کرده باشد. آدمی مثل محسن چاوشی شاید در مرحله مقدماتی استعدادیابی داخل یا خارج از کشور رد میشد. این آدم پای اعتقادش ایستاد و بدون کنسرت و هیچ اجرای زنده الان قطعاً پرطرفدارترین خواننده داخل و خارج از این مملکت است.
خلعتبری: خدا را چه دیدید؟ شاید یک روز هم محسن چاوشی روی صحنه حاضر شد و زنده خواند!
رجبپور: حتماً میخواند. میخواهم بگویم بدون اینکه تلویزیون او را نشان دهد، آنقدر بار تبلیغاتی داشته که به اینجا رسیده است.
صفاریان: «اندی» خوانندهای است که من او را دوست دارم. در حالی که اگر روز اول یک کارشناس صدایش را میشنید، حتماً او را از ادامه راه منصرف میکرد!
رجبپور: ولی پای اعتقادش ایستاد.
خلعتبری: زمانه و آنچه که ما میگوییم شانس هم مهم است.
رجبپور: شاید هرکس دیگری را جای محسن چاوشی در فیلم «سنتوری» میگذاشتند، اینگونه نمیخواند. پس به همین جامعهشناسی هنری میگویند. یعنی طرف بدون داشتن منتور و سرمایهگذار، خودش به صورت فردی توانسته در اینجا کارش را انجام دهد. با یک مثال حرفم را تمام میکنم. یک روز در لسآنجلس آمدیم کنسرت برگزار کنیم و من در سالن برای تست آکوستیک شروع به دستزدن کردم. برای نورپردازی و صدابرداری هم حرف زدیم. از من پرسیدند که شغل شما چیست؟ گفتم که برنامهگذار و تهیهکننده هستم. گفتند که پس چرا دخالت میکنید؟ گفتم من از جایی آمدهام که مجبور هستم حداقل فهم آکوستیک، صدا و نور را داشته باشم تا بتوانم در کارم موفق باشم. محسن چاوشی و امثال او مجبور بودند خودشان منتور خودشان باشند و سرمایهگذار خودشان هم باشند.
برای جمعبندی باید بگویم انتقاد صریح به همه برنامههای استعدادیابی که طی سالهای اخیر در داخل و خارج از ایران برگزار شده، به دلایل مختلف دارم. دلیل اول این است که این برنامهها جامعهشناسی نداشتند که بداند خروجی این آدمها چه خواهد شد. شما فکر کنید خروجی دستششم برنامه «America’s Got Talent» برایش اتفاق رخ میدهد ولی اینجا برای خروجی درجه یک ما هم هیچ اتفاقی رخ نمیدهد. داخلی و خارجی هم ندارد و اتفاقاً خارجیها به مراتب بدتر از داخلیها هستند. نکته مهمتر اینکه ما هدف نداریم. بخش آموزش حتماً مهم است ولی باید یک آدم را درست کشف کنیم.
صفاریان: این برنامهها هدف دارند. هدف مبارزه با نمونههای ایرانی بیرون از ایران است.
رجبپور: داخلیها هدف دارند و متأسفانه هدفشان مقابله با آن برنامهها است.
صفاریان: در نمونههای خارجی هم هدف فقط جذب مخاطب است.
خلعتبری: به نظر من واقعاً یک منیجر و یک فرد اینکاره و جامعهشناس به علاوه منتور باید وجود داشته باشد. ما واقعاً از لحاظ تکنیکی آدم اینکاره در داخل ایران نداریم. دستگاهها طبق حرف شما بسیار خوب است و من میدانم. ولی آدمی که از این دستگاهها بتواند درست استفاده کند، متأسفانه هنوز نیست. جوانان ما باید این سمت را دودستی بچسبند! باید چند سال دوره بگذرانند و به ایران بیایند.
صفاریان: مدیریتی که بتواند آدمهای بااستعداد و اینکاره را جمع و متمرکز کند تا کیفیت را ایجاد کنند، وجود ندارد. آدمهایی که بحثهای تکنیکال و پستپروداکشن و پریپروداکشن را با کیفیت خوب میشناسند وجود دارد. اینکه چرا از این ظرفیتها استفاده نمیشود را باید در فضای دیگری بررسی کرد.
رجبپور: چرای این داستان به بودجه بازمیگردد. من خبر دارم که در برنامههای داخلی حوزه موسیقی، اصلاً بودجهای به آن اختصاص نمییابد. شما باید به دنبال یک اسپانسر حداقلی باشید و مجبورید که جای ارزان پیدا کنید. مجبورید از تجهیزات دستچندم استفاده کنید. فکر میکنم یکی از بزرگترین راهکارهای بسیاری از ناهنجاریهای جامعه ما چه در داخل و چه در جوامع ایرانی خارج از کشور که جامعه سرخوردهای شدهاند، برای ایجاد آرامش و متخصص تولید کردن در ایران، گذراندن دورههای موسیقی در دبستان و راهنمایی است. در کشوری مثل اتریش به تعداد شمارههای ملی همه آدمها زمانی که فارغ التحصیل راهنمایی و دبیرستان میشوند، همه موسیقی را به صورت متوسط بلدند. اگر خواستند ادامه میدهند و اگر نخواهند هم ادامه نمیدهند. اما یک اتفاق خوب رخ میدهد و آن هم این است که گوش خیلی خوبی دارند. یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما مخاطبی است که موسیقی بد گوش میکند. ما کنسرت برگزار میکنیم و بعد از هر قطعه تمام افراد داخل سالن منهای یکدهم درصد، همگی دست و سوت و جیغ میزنند. یک دسته موزیسین قدرتمند روی سن مینوازند اما هد آنها خوانندهای است که همه را فالش میخواند! من میگویم بزرگترین مشکلی که ما داریم، خریدن بلیت خوانندهای است که متخصص نیست. ما باید بتوانیم در مملکت خودمان، موسیقی را از پایه و درست آموزش دهیم. من میگویم از این نسلی که تا الان بزرگ شده، بگذریم. کسی که اکنون ده ساله است و در اول دوره متوسطه قرار دارد، یک دوره سه ساله موسیقی بگذراند. اینطور چهار سال دیگر هر کسی در این مملکت دیپلم بگیرد، در کنارش موسیقی را هم بلد است.
صفاریان: من فکر میکنم درباره بچههای کمسن اتفاقات خوبی در حال رخ دادن است. اما من میگویم نمیتوانیم قید مخاطب را بزنیم.
رجبپور: ما خوانندهای داشتیم در ایران به نام «مریم دی.جی» که همه مؤلفههای موسیقی را رعایت نکرده بود ولی امکان نداشت از درب منزل خارج شوید و صدای او را نشنوید!
صفاریان: این استثناها وجود دارد. اما کارهای خوبی که آمده را مردم گوش نکردهاند؟ آیا «غریبه» فریدون آسرایی را گوش ندادهاند؟
رجبپور: چرا ولی یک مشکل وجود دارد. به آن کار کوتاهمدت میگویند و باید برنامه داشته باشیم. در کوتاهمدت باید خوراک خوب تزریق کنیم. در میانمدت هنرمند را آموزش دهیم و در بلندمدت جامعه را آموزش دهیم. من گاهی اوقات به این باور میرسم که ما داریم به این سمت میرویم که موسیقی آنقدر خراب شود که دیگر کسی موسیقی گوش نکند. این گوش را نمیتوانیم بدون خوراک بگذاریم.
صفاریان: فکر میکنید این اتفاق هدفمند است یا خود به خود اینطور شده؟
رجبپور: بخشی هدفمند است، چون بعضی اقدامات ریشهای از وسط قطع شده ولی بخشی هم به عدم تخصص برمیگردد. در کمیسیونهای مختلف فرهنگی این کشور، اصل اساسی مخالفت با موسیقی وجود دارد. وقتی افتخار وزیر ارشاد اسبق ما، نرفتن به کنسرت است، من چه توقعی میتوانم داشته باشم که در این حوزه به جامعه آموزش دهم؟ اگر وزیر مملکت من یک پروپوزال تحقیقشده ببرد و بگوید که من به موسیقی و کنسرت کاری ندارم، آرامش و عدم درگیری جامعه بستگی به این دارد که مردم موسیقی بلد باشند. اگر وزیر بتواند نمایندههای مجلس را در این زمینه متقاعد کند، میتواند به جای داشتن صد آموزشگاه، صدهزار آموزشگاه موسیقی در این مملکت داشته باشد. میتواند به کمیسیون آموزش و پرورش برود و پنج سال مربی خوب تربیت کنند و پنج سال هم آموزش خوب داشته باشند. به این ترتیب خروجی جامعه به مرور آدم متخصصی میشود.
خلعتبری: صددرصد موافقام. برنامه کوتاهمدت که خوراک خوب است ولی وقتی چند بچهای راه افتادند و به این داستان علاقهمند شدند، این برنامه بلندمدت است. ما باید در ایران هم به این داستان بسیار اهمیت دهیم.
- برای پایان بحث لطفاً هر کسی به این سوال پاسخ دهد که اگر قرار باشد شما یک برنامه استعدادیابی موسیقی را از صفر سیاستگذاری کنید، کدام یک از نقاط قوت این برنامهها را استفاده میکنید و چه کارهایی را انجام نمیدهید؟
صفاریان: نوع نگاه مسئولین ممکلت ما به موسیقی طوری است که اگر خوانندهای ویدئوکلیپی تولید کند، حتی با وجود جایزه «ققنوس»، ممنوعالکار میشود. اما در مقوله سینما تبلیغهای 24 ساعته برای آن فیلمها در شبکههای ماهوارهای پخش میشود. تبعیضها و شکافها بین این دو هنر در کشور در حال بیشتر شدن است. کسانی هم از حوزه موسیقی به این موضوع اعتراض نمیکنند که اگر این اتفاق برای سینما رخ میدهد، برای موسیقی ممنوع است؟
خلعتبری: من در ذهن خودم همیشه بعداً را هم میبینم. من اگر زمانی میتوانستم کاری انجام دهم، مدرسه آواز مثل زمان مرحوم «حنانه» تأسیس میکردم. ایشان از بین چندهزار نفر، 15-16 نفر را انتخاب کرده بود تا برای تلویزیون خواننده بسازند. خوانندههای بزرگی بودند و تاریخ آنها وجود دارد. این افراد زیر نظر اساتیدی چون فریدون ناصری، مرتضی حنانه و آقای پورتراب آموزش میدیدند. تلویزیون بودجهای اختصاص داده بود و از میان سه چهار هزار نفر از تمام ایران 15-20 نفر را انتخاب کرده و مدرسه عالی آواز برای صدا و سیما را تأسیس کردند. من سه دوره در آکادمی شرکت کردم و پشیمان هم نیستم، برای اینکه بازدهی خوبی هم داشت. اما اگر قرار بود من چنین کاری را انجام دهم، آن مدرسه آواز را انتخاب میکردم؛ چون برنامه کوتاهمدت دو یا سه ماهه در خلق و خوی من نیست.
صفاریان: من نگاه هومنجان را خیلی پسندیدم و این نگاه را دارای زیرساختهای محکم میدانم. اما من در مملکتی زندگی میکنم که میدانم در گوشهگوشه آن استعدادهایی وجود دارند که میتوانند جریانهای بزرگ ایجاد کنند و بستر آن به لحاظ مالی و ارتباطی در اختیارشان قرار ندارد. سعی میکنم از طریق تمام ارتباطاتم و دوستانی خوبی مثل محسن و شما همه آدمهای خوب را کنار هم جمع کنم و پرودیوسرهای مختلف را بیاورم و برنامهسازی کنم تا این استعدادها را معرفی کنم و آنها را به جامعه برگردانم. باید استعداد وارد مارکت شود و کنسرت برگزار کند و من فکر میکنم در آکادمی یا استیج یا حتی نکست پرشین استار استعدادهای خوبی وجود داشت اما ساختار محکمی نداشتند.
رجبپور: اولویتهای من افرادی هستند که تا الان نبودهاند. به قول بهروز در مملکت ما 80میلیون نفر زندگی میکنند و در این میان آدمهایی با پتانسیل و قابلیتهای متفاوت وجود دارد. تا الان روش اینطور بوده که این آدمها با واسطه و رابطه به من و امثال من میرسیدند. ما تهیهکنندهها هم در ایران به دو دسته کلی تقسیم میشویم. یک دسته افرادی هستند که میایستند تا خوانندهای معروف شود و به قول بهروز شکارچی هستند و با آن قرارداد میبندند تا آن خواننده تمام شود. البته در این زمینه افرادی هم هستند که تا خوانندهای معروف میشود، نوازنده اصلی او میشوند و برایش ارکستر جمع میکنند تا زمانی که شیرهاش کشیده شود و به سراغ خواننده دیگری میروند. دسته دیگری هم داریم که شاید من هم عضو آنها باشم. من در تاریخ زندگی خودم تا کنون با خوانندههایی کار کردهام که قبل از آن مارکت او را نمیشناخته و فقط خاله و داییاش او را میشناختهاند. این افراد را آوردهام پتانسیل خودش را با آنچه جامعه میخواسته ترکیب کردهام. قبلاً کمتجربه شدهام و اکنون کمی باتجربهتر شدهام. این ترکیبها را انجام دادهام و خروجی آن شده آدمهایی که تا الان معرفی کردهام.
صفاریان: دوست دارم آدمهایی مثل شما و محسن در یک جا جمع شوند و نتیجه خوب داشته باشد. در برنامه ما یا شما یا هومنجان تفاوتی ندارد.
برچسب ها:
دسته بندی مطلب:
– محسن رجبپور: بهترین خواننده آکادمی، خواننده رستوران ارکیده لندن شده است
– برای خروجی دستششم برنامه America’s Got Talent اتفاق رخ میدهد ولی برای خروجی درجه یک ما هیچ اتفاقی نمیافتد
– یکی از بزرگترین معضلات جامعه ما، مخاطبی است که موسیقی بد گوش میکند
– شب کوک» با این ظرفیت کوچکی که دسات، شاید به مراتب موفقتر از برنامههایی بود که در شبکههای ایرانی خارج از کشور ساخته شده است
– هومن خلعتبری: اینجا تمام خوانندههای پاپ یا خوانندههای اپرا، یک «منتور» یواشکی دارند
– متریالی که در ایران داریم، در خارج از کشور نیست
– آدمی مثل محسن چاوشی شاید در مرحله مقدماتی استعدادیابی داخل یا خارج از کشور رد میشد
– بهروز صفاریان: این حق را به مثل صدا و سیما نمیدهم که صرفاً برای مبارزه با یک فضا چنین برنامهای بسازد
– اگر به لحاظ کلام و ترانه، رابطهمان را با لسآنجلس قطع کنیم، آن موسیقی هویتاش را از دست میدهد
– اگر کسی مانند محسن چاوشی در چنین برنامهای شرکت میکرد، کسی میتوانست او را شناسایی و انتخاب کند؟
– ما اگر به لحاظ کلام و ترانه، رابطهمان را با لسآنجلس قطع کنیم، شاید موسیقی لسآنجلسی بخش عمده هویتاش را از دست دهد
وقتی از کپیها کپی میکنیم