3
فوریه
غیرفعال

حدس بزن چه کسی حرمتت را می‌شکند

[آرش نصیری – روزنامهنگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]

 
«اسپنسر تریسی» نقش یک روزنامه‌نگار کارکشته به نام «مت دریتن» را بازی می‌کند که عمری برای برابری انسان‌ها -فارغ از رنگ و نژادشان- قلم زده و با همسرش «کریستینا» که یک گالری‌دار هنری است و نقش‌اش را «کاترین هپبورن» بازی می‌کند. آنها زندگی خوشی دارند، از شهروندان سرشناس شهرند و همه‌چیز بر وفق مراد است؛ تا اینکه یک روز، دختر زیبا، تحصیل‌کرده و در یک کلام همه‌چیز تمام‌شان، با یک پزشک جوان و خوش‌تیپ، اما سیاه‌پوست (با بازی «سیدنی پواتیه») به خانه می‌آید و می‌گوید می‌خواهد با او ازدواج کند.
 
فیلم «حدس بزن چه کسی برای شام می‌آید» به کارگردانی «استنلی کریمر» که یکی از فیلم‌های به یاد ماندنی تاریخ سینما است، این‌گونه آغاز می‌شود. پدر همه آنچه یک عمر شعارش را داده، فراموش می‌کند و واکنش تندی به این ماجرا نشان می‌دهد؛ طوری که مشخص می‌شود واکنش او به خاطر سیاه‌پوست بودن نامزد اوست. دختر باور نمی‌کند که این همان پدر آزادی‌خواه است که به خاطر تلاش‌اش درباره برابری انسان‌ها به او افتخار می‌کرده است. پدر البته می‌گوید واکنش‌اش به این خاطر نیست و او، به این خاطر از این مرد ناراحت است که از او سوء‌استفاده کرده؛ اما مشخص می‌شود تاکنون هیچ رابطه‌ای بین آنها نبوده است.
 
بعد بهانه می‌آورد که او آن‌قدرها هم موفق نیست. کسی را می‌فرستند در دانشگاه‌اش تحقیق می‌کنند و می‌بینند این پزشک جوان، موفقیت‌های مهم دیگری هم دارد که آنها را به نامزدش نگفته است. خلاصه آنکه آقای آزادی‌خواه هر بهانه‌ای که می‌خواهد جور کند تا از اصل ماجرا طفره برود، نمی‌شود. «مت دریتن» یک دوست کشیش دارد که با او در باغ‌شان شطرنج بازی می‌کند. یک روز در اوج درگیری‌هایش، این دوست کشیش به او می‌گوید (نقل به مضمون): «پیرمرد، خوشم میاد آخر عمری به صورت عملی با همه تئوری‌هایی که برایشان قلم‌فرسایی کردی، مواجه شدی…»
 

***

 
همه ما ممکن است در شرایطی قرار بگیریم که با شعارهایمان مواجه شویم. آن وقت، عملی که انجام می‌دهیم، نشان می‌دهد چه اندازه در آن‌چه می‌گفتیم، صادق بوده‌ایم. مت دریتن واقعاً و از ته دل از تبعیض نژادی متنفر بود؛ اما وقتی خودش به صورت واقعی با آن مواجه شد، به توانایی روحی ویژه‌ای احتیاج داشت تا بپذیرد آن‌چه تاکنون می‌گفته، شعار بوده و حالا وقت عمل است. همه ما درباره تعهدات مسئولان رده‌های مختلف مملکتی به مردم و پاسخگویی‌شان حرف می‌زنیم و گاهی شعار می‌دهیم؛ اما اینها در مرحله حرف است و باید دید وقتی خودمان مسئولیتی را در قبال مردم به عهده گرفتیم، چگونه با آن برخورد می‌کنیم و خودمان چه اندازه جانب عدالت را می‌گیریم. وقتی عدالت رعایت نمی‌شود، بی‌حرمتی و بی‌قانونی رواج پیدا می‌کند. عرض می‌کنم.
 

***

 
قبل از هر چیز، باید نکته‌ای را به‌عنوان یک اعتقاد قبلی به عرض برسانم. از نظر نگارنده، ورود جمعی از استادان موسیقی -به‌ویژه استاد شجریان- به عرصه فعالیت در یک نهاد صنفی، اتفاق فرخنده‌ای است و نشان از علاقه آنها برای راه افتادن این نهاد صنفی و در یک کلام تأثیر مثبت دارد؛ اما ورود به عرصه‌های صنفی سازوکار خودش را دارد. نهاد صنفی مدنی با حضور «اسم» این بزرگان جان نمی‌گیرد و رشد نمی‌کند؛ بلکه «رسم» و منش آنها است که باعث تأثیر و انرژی مثبت می‌شود.
 
بزرگ‌تر همواره باید در جایگاه بزرگ‌تر باشد و اصولی را به عنوان مبنای کارش در نظر بگیرد و یکی از مهم‌ترین‌های آنها رعایت عدالت و انصاف است. مثل کاری که پدر یک خانواده انجام می‌دهد. او همه فرزندان را به یک چشم می‌بیند و به همه، فراتر از جایگاه و سن‌شان احترام می‌گذارد. اینجا البته شرایط سخت‌تر است؛ چون اهالی این نهاد صنفی، نه فرزندان که همکاران این بزرگ‌ترهای موسیقی هستند و برعکس مثال اول، اینجا کسی ولیِّ کس دیگر نیست. اینجا با رأی اعضا، عده‌ای از پیشکسوتان به عنوان بزرگ‌تر در شورای عالی نشسته‌اند که نگذارند حقی ضایع و بی‌حرمتی باب شود. قانون و حفظ کرامت انسان‌ها اصل است؛ اما وقتی هم بی‌قانونی اتفاق می‌افتد و بی‌احترامی‌انجام می‌شود و بزرگان هم به دنبال توجیه آن می‌افتند، موضوع کلاً برعکس می‌شود و بازنده اصلی «همه با هم» هستیم.
 
به این جمله توجه کنید: «برخی می‌خواهند با مطرح کردن نام‌شان در رسانه‌ها خودشان را بزرگ کنند که اتفاقاً این مسأله کاملاً به ضررشان است. برخی یک‌جانبه قضاوت و بعد هم آن را رسانه‌ای می‌کنند. در حالی که حتی حاضر نیستند به دعوت خانه‌ موسیقی برای حضور در جلسه‌ی نقد پاسخ دهند. اگر مشکلی دارید، بیایید و همین‌جا پاسخ خود را بگیرید.»
 
شخصاً فکر نمی‌کنم این جمله از استاد شجریان باشد؛ حتی اگر همه سایت‌ها و روزنامه‌ها آن را نوشته باشند. همه آنها این جمله‌ها را از سایت خانه موسیقی و از قول استاد نقل کرده‌اند. بنده فکر می‌کنم جناب شجریان بی‌احتیاطی کرده، نکاتی را گفته و به نویسنده خبر اعتماد کرده و او، همه‌چیز را همان‌طوری نوشته که دوست داشته از زبان استاد بشنود.
 
همین یک پاراگراف همه بی‌احترامی‌ها را در خود دارد و بدتر اینکه بی‌احترامی استاد شجریان به استاد علیزاده است -که اگر درست باشد، فاجعه است. نویسنده‌ی بی‌احتیاط این خبر، البته خواسته از زبان استاد به منتقدان قبلی خانه موسیقی و بیشتر از همه به ابوالحسن مختاباد بتازد و حواس‌اش نبوده استادان حسین علیزاده، کامبیز روش‌روان، داریوش طلایی و… هم منتقدند و تازه مگر انتقاد معنی‌اش براندازی است؟! اینها همه دوست موسیقی‌اند و دلسوز آن.
 
تازه اگر همه این بزرگان منتقد نبودند و جمعی از جوان‌تر‌ها اعتراض داشتند هم آیا شورای عالی موسیقی نباید حرف‌هایشان را بی‌واسطه و از زبان و بیان خودشان می‌شنید و به اصلاح امور می‌پرداخت؟ آیا استادان شواری عالی و شخص استاد شجریان این اندازه برای یک روزنامه‌نگار پیشکسوت که نزدیک ربع قرن برای موسیقی قلم زده و زحمت کشیده، حرمت قائل نیستند که یک بار حرف‌هایش را خودشان بشنوند یا بخوانند، نه با فیلتر هیأت مدیره و…
 
گفتم فیلتر و مطمئن هستم آن سخنان که از قول رئیس شورای عالی خانه موسیقی منتشر شد هم از نوع خبرهای فیلتر شده بود؛ وگرنه برای یک شورای عالی متشکل از بزرگان موسیقی که همگی بالای هفتاد سال دارند، چه مصلحتی ارزش شکستن حرمت یک دوستی چهل ساله را دارد؟
 

***

 
این یادداشت به منظور نقد و بررسی آن مصاحبه و اتفاقاتی که تاکنون افتاده نگاشته نشده. در این باره زیاد گفته و نوشته شده است. سخنم درباره فاجعه‌ای است که به سرعت در حال گسترش است و این رفتارهای بزرگان در رواج آنها بی‌تأثیر نیست: حالا موزیسین جوان پاپ، برای آنکه به ممنوع‌الکاری خود و یکسان نبودن برخوردها اعتراض کند، به گفتن این جمله بسنده نمی‌کند و اول به اعتبار و حیثیت موزیسین و همکار دیگر خود چنگ می‌اندازد. حالا منتقد و نویسنده‌ای که با کمال احترام درباره‌ی بزرگ‌تر خود حرف می‌زد، با چنان راحتی و صراحتی می‌نویسد و می‌گوید که انگار نه انگار بین او و آن‌که دارد درباره‌اش می‌نویسد، چهل سال فاصله است. حالا به مدد ابهاماتی که در خانه موسیقی ایجاد شد و کسی برای پاسخ به آنها اقدامی‌ نکرد، همه به خود حق می‌دهند که در مورد خیلی‌ها سوء‌ظن داشته باشند و دریغا که در بیشتر مواقع حق هم دارند.
 
حالا آن‌قدر بین اهالی موسیقی فاصله و شکاف وجود دارد که هر کسی به تنهایی به دنبال مطالبه‌ی حق خود است و نمی‌ترسد از اینکه در طلب حق خود، حقوق دیگران را هم ضایع کند. حالا وقتی یک خواننده که غیرمجار بود می‌خواهد مجوز بگیرد، بیشترین تلاش‌ها از جانب همکاران او می‌شود که نگذارند این اتفاق بیفتد. حالا خواننده‌ی خوب موسیقی اصیل ایرانی که همه سلسله‌مراتب آوازخوان شدن را طی کرده، وقتی با بی‌دقتی شعری از ایرج جنتی‌عطایی را به اسم استاد ابتهاج می‌خواند، آن‌قدر برای عذرخواهی بهانه می‌آورد که دیر می‌شود و نمی‌گوید به فرض که این شعر مال استاد ابتهاج است، چرا از ایشان اجازه نگرفتید تا به شما بگوید این شعر مال او نیست. حالا خوانندگان و اهالی موسیقی پاپ طوری درباره اهالی موسیقی سنتی حرف می‌زنند که انگار آنها از یک قماش و یک طایفه دیگرند. (اینکه اهالی موسیقی پاپ خود را جدا از اهالی موسیقی اصیل ایرانی یا آنها را جدا از خود می‌دانند هم ریشه در نوعی بی‌عدالتی یا اعمال سلیقه صنفی دارد. آیا اعضای شورای عالی موسیقی تاکنون پرسیده‌اند که خوانندگان پاپ در کجای این نهاد صنفی قرار دارند؟) حالا…
 

***

 
همه اتفاقات بخش‌های مختلف موسیقی به هم مرتبط‌اند. نگارنده، به عنوان یک روزنامه‌نگار موسیقی از اینکه هرگونه بی‌احترامی‌ به هر شخصی در هر رده و با هر جایگاهی اتفاق بیفتد، دوری می‌کنم و اساساً هرگونه بی‌احترامی‌ و به هر دلیل را رد می‌کنم؛ اما نمی‌شود نگفت که بی‌قانونی یا قانون‌گریزی و نشنیدن صدای منتقدان مسبب اصلی پهن شدن بساط بی‌احترامی است و وقتی هم که این آتش روشن شود، خشک و تر را با هم می‌سوزاند. وقتی بزرگ‌ترها با مسامحه از کنار این رخدادها می‌گذرند، شاید بر جوان‌تر‌ها حرجی نباشد.
 

***

 
ورود به کار صنفی ساز و کار خود را دارد. ما تمرین می‌کنیم مسئول و قانون‌مند و پاسخگو باشیم و خود را و دیگران را در بوته آزمایش و انتخاب قرار دهیم و بدانیم ممکن است عده‌ای ما را قبول نداشته باشند و نظرشان خلاف نظر ما باشد، اما این به آن معنا نیست که آنها به ما و ما به آنها بی‌احترامی می‌کنیم. اینها همه ساز و کار اولیه دموکراسی است. وقتی موزیسین‌ها -که از فرهیخته‌ترین‌های جامعه هستند- نتوانند اینها را رعایت کنند، آنها که می‌خواهند سر به تن موسیقی و موسیقیدان نباشد و انواع بلاها را سر آن آورده‌اند و می‌آورند که نابودش کنند، حق دارند بگویند: «اینها همان‌هایی هستند که نهادهای قدرت را به پرهیز از اقتدارگرایی فرا می‌خوانند و خود، ظرفیت برخورداری از قدرت مختصر سیادت بر یک جمع ده هزارنفره را هم ندارند.»
 
استادان موسیقی ما، هنگام آموزش این هنر به شاگردان خود گفته‌اند پایه این هنر، به جز تکنیک و توانایی‌های فنی، معرفت است. نکند این آموزه‌ها با این عمل‌ها کمرنگ شود: «دلم از تو چون نرنجد که به وهم در نگنجد/ که جواب تلخ گویی، تو بدین شکردهانی»
 
باید جلوی این بی‌حرمتی‌ها را گرفت و این با عمل ما ممکن است، نه آن‌چه فقط گفته‌ایم. نکند ما حالا به صورت عملی با تئوری‌هایی مواجه شده‌ایم که یک عمر حرف‌اش را زده‌ایم. نکند یک نفر به ما بگوید: «آهای پیرمرد، خوشم میاد آخر عمری به صورت عملی با همه تئوری‌هایی که برایشان قلم‌فرسایی کردی مواجه شدی…»

حالا آن موزیسین جوان اما باتجربه،طوری درباره ی پیشکسوتان خود حرف می زند که انگار او استادشان بوده و به آنها هارمونی و… را آموخته است.  حالا آن موزیسین جوان دیگر طوری از موفقیتی که به دست آورده حرف می زند که انگار که ما پیش از این موسیقی و موسیقی کلاسیک نداشته ایم و او اولین معرفی کننده موسیقی ما در جهان است،حالا اغلب موزیسین های ما عصبی و عجول و بی ملاحظه شده اند، حالا…

روتیتر: 
سخنی با استادان موسیقی ایران که جوان‌ترها چشم به آنان دارند
منبع: 
اختصاصی سایت موسیقی ما

نویسنده:

دسته بندی مطلب:

خلاصه مطلب: 

[آرش نصیری – روزنامه‌نگار، مدیر و مجری برنامه هزار صدا ]
 
«اسپنسر تریسی» نقش یک روزنامه‌نگار کارکشته به نام «مت دریتن» را بازی می‌کند که عمری برای برابری انسان‌ها -فارغ از رنگ و نژادشان- قلم زده و با همسرش «کریستینا» که یک گالری‌دار هنری است و نقش‌اش را «کاترین هپبورن» بازی می‌کند. آنها زندگی خوشی دارند، از شهروندان سرشناس شهرند و همه‌چیز بر وفق مراد است؛ تا اینکه یک روز، دختر زیبا، تحصیل‌کرده و در یک کلام همه‌چیز تمام‌شان، با یک پزشک جوان و خوش‌تیپ، اما سیاه‌پوست (با بازی «سیدنی پواتیه») به خانه می‌آید و می‌گوید می‌خواهد با او ازدواج کند….

اخبر جهان

استخدام ایران

برچسب‌ها:, , , , , , , , , , , , ,